کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دختر یلدا

نمونه از کارهای جدید وروجک

  نقاشی کردن کیمیا عاشق نقاشی ، هرجا برسه می خواد نقاشی بکشه از روی دیوار گرفته تا مبل و کمد و......هرموقع جایی میریم میگه قلم و کاغذ برای کشیدن نقاشی بیارید البته به زبان خودش توی خونه دیگه کلافه شدم . می خواستم تخته وایت برد براش بخرم گفتند ماژیکش سمی . می خواستم کاغذ بچسبونم به دیوار ....گفتند : عادت میکنه تا اینکه راهی به ذهنم رسید ....توی خونمون یک گلخونه کوچیک داریم که از دست خانومی بی گل شده بنابراین بهش اجازه دادم تا روی سرامیک های گلخونه نقاشی بکشه البته با ماژیکهای معمولی .........می دونم بازهم خطر داره ولی چاره ای نداشتم از این ایده خیلی خوشش اومده و کلی نقاشی کشیده بود و دایره را می کشه و اگه براش...
30 مرداد 1390

اب بازی و یک بوس شیرین

روزهای جمعه یکی از بهترین روزهای هفته است نه برای اینکه سرکار نمی ریم برای اینکه وقتی عزیزانت بیدار میشند با خنده اونا را می بینی مخصوصا دخمل گلم دیروز جمعه بود و کیمیا خانومی وقتی از خواب بیدار شد خیلی خوشحال از اینکه پیششم تومد طرفم دستهاش را باز کرد و بغلم کرد و خندید بوسدمش نه یکی هزارتا...............   رفت سر قصریش نشست جیشش را کرد و دسها و صورتش را شست و اومد و رفت سمت اتاق که حوله را برداره صورتش را خشک کنه آخه یک گیره کوچولو زدیم کنار حوله های خودمون و در ارتفاعی که کیمیا به حوله ا ش دسترسی داشته باشه و اونهم از این بابت خیلی خوشحاله بعد صبحانه اماده کردم کمی خورد اون روز قرار بود بریم باغ عمه طبق معمول عمه ر...
29 مرداد 1390

بررسی یک مرغ

دیروز وقتی رفتم خونه بابا امیر برام از کیمیا تعریف کرد و خودش هم تایید میکرد که اون روز تاظهر چه برنامه های داشتند اون روز کیما خانوم یک عدد مرغ را زیر ذربین برده و کاملا بررسی کرده  از چنگالهای مرغ گرفته تا توی دهان این زبون بسته را بازرسی کرده و بعد می خواسته بهش دونه بده منقارش را باز میکرده و دونه را توی دهنش می ذاشته این هم عکس ..... راستش را بخواهید من خودم از مرغ و خروس می ترسم و خوشحالم که کیمیا این مشکل را نداره ......             عصر هم  با عمه مینا بردمش پارک این عکس که کیمیا منتظر مامان که بیاد توی...
26 مرداد 1390

اب پاشی اتاق

جاتون خالی توی اتاق استخر درست کرده بود من مشغول انجام کارهای منزل بودم     و بابا امیر  به خیال اینکه کیمیا پیش منه جلوی تلویزیون ...... ..که یک دفعه صدای خانومی که  داد میزد ماما ن  مامان  اومد دویدم سمت اتاق دیدم خاتون توی حمام و شلنگ دوش حمام تا توی اتاق کشیده شده و فرش و کمد و همه خیس اب  خلاصه ...........بنده خدا خودش هم ترسیده بودو بغض کرده بود  ولی چون فشار اب زیاد بود نتونسته بود دوش را کنترل کنه ....... و بعداز اینکه من به دادش رسیدم سریع اتفاقی را افتاده بود توضیح داد ولی من اصلا عصبانی نشدم یک تذکر کوچولو و بعد هم بغلش کرده بود چون خودش به انازه کافی متاثر بود قربون این شی...
26 مرداد 1390

دوچرخه سواری وپارک

  جاتون خال شب جمعه 14/5/90رفتیم پارک و افطاری  را هم مهمون دختر خاله امیر بودیم کیمیا ماشینش را برده بود و شهاب دوچرخه اش که قضیه برعکس شد شهاب ماشین کیمیا را می خواست و کیمیا دوچرخه شهاب را ....این هم عکس     کیمیا عاشق اینکه روی توپ بشینه ................     ...
26 مرداد 1390

چند کار جدید

دیروز خاله مینا از شهررضا برای کیمیا خانوم یک دیزی کوچولو خریده این هم عکسش ..... دست خاله نانا درد نکنه خیلی بدرد می خوره   راستی کیمیا خانوم دیروز اکتر ( دکتر ) شده بود و گوشی را میذاشت توی گوشمن و قلب من را را تست می کرد و با وسایلش چشم و گوش وزانوی من را تست می کرد و بعد آمپولش را به خودش می زد این هم یک جور طبابت ..........     یک خبر دیگه هم دارم وقتی از سرکار وارد خونه شدم و با اتسقبال گرم خانومی مواجه  شدم ودیدم دست منرا گرفته می بره اثر جرمش را روی دیوار نشون بده........... بله......................خط خطی روی دیوار اونهم با ماژیک سبز . خانومی از غفلت باباش سواستفاده کرده بود به جون ...
17 مرداد 1390

سفر پونه زار 2 و باغ عمه

   صبح جمعه تصمیم گرفتیم با خانواده امیر بریم پونه زار صبح زود بود کیمیا هنوز خواب  بود بغلش کردم ببرمش توی ماشین همون موقع یک کلاغ توی حیاط خونه گفت : غار   غار   غار   و کیمیا از خواب چرید و گفت :  غار   غار   بعداز اون هم جنگ دوتا گربه را دید که برای هم شاخ و شونه می کشیدن قیافه دخمل اون موقع دیدنی  بود       قبل از رفتن به ابشار باید می رفتیم سراغ پروژه عمه مینا ، عمه مینا برای پروژهاش گل آفتابگردون کشت کرده و من امیر .و دخملی و عمه هم سر راهمون اول رفتیم سراغ افتابگردونها تا عمه کارهای لازمه راانجام بده ..... ا...
16 مرداد 1390

بریم د د ر

یک روز عصر کیمیا از خواب بیدار شد قبل از اینکه بخوابه بهش گفته بودم عصر که از خواب بیدار شدی می خوایم بریم خونه پدرجون بنابرا ین قضیه وقتی از خواب بیدار شد بدون توجه به من رفت توی اتاقش ، من دنبالش نرفتم بعداز چند دقیقه برگشت پیشم توی اشپزخونه وگفت  مامان  د   د    ر   د   د   ر   وقتی نگاش کردم دلم براش ضعف رفت رفته بود یک کلاه ابی آفتابی  سرش گذاشته  و کیف کوچولوش را دوتا اسباب بازی و عینک آفتابی اش را توش گذاشته بود و زیپش  را هم بسته بود انداخته بود روی دستش و کفشهاشم توی اون دستش که بریم د   د    ر  حیف که دوربین...
16 مرداد 1390

کیمیا در سرزمین بازی

    این جا از بالا بابا امیر هولش داد اولش خواست گریه کنه ولی بعدش .....     این جا داشت دخترم  را له میکرد و کیمیا هم که مهربون ولی دلش نمی اومد هولش بده ....           ...
12 مرداد 1390

دعایت می کنم

    دعایت می کنم،عاشق شوی روزی بفهمی زندگی بی عشق نازیباست   دعایت می کنم با این نگاه خسته،گاهی مهربان باشی   به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی   بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها   بخوانی نغمه ای با مهر دعایت می کنم، در آسمان سینه ات خورشید مهری رخ بتاباند   دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی   بیاید راه چشمت را سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر   دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی   با دل بکوبی کوبه م...
12 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد