بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
مامان جونت برم
یکشنبه 12 اذر 91 من دیر از سرکار اومدم خونه وقتی رسیدیم ساعت 5 عصر بود خاتون خواب بود بیدارش کردم و گفت : مامان بغلم کن بغلش کردم وازش پرسیدم عصرونه چیزی می خواد من خودم ناهار نخورده بودم از من خواست براش یکی شیر با کیک کاکایویی بیارم یکی کره مربا و اب پرتقال ازش خواستم یکی از اونا را انتخاب کنه و شیر را انتخاب کرد براش شیر و کیک اوردم و مشغول خوردن شدن با این نی های طعم دار شیر را به راحتی تا دو لیوان می خوره من هم ناهارم را خوردم و بعد گفت : مامان بیا کمی دنبال هم بزاریم بازی کنیم شادی کنیم گفتم باشه کمی بازی کردیم قایم باشک بازی کردی...
نویسنده :
مامان و بابا
8:26