کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 9 روز سن داره

دختر یلدا

خونه مادربزرگ دیگه صفا نداره

   بی خبر از همه جا عصر 18 ابان 1393 پر کشیدی خودت خواستی بری خسته شده بودی ؟ بمیرم برای بدن زجر کشیده ات مادربزرگ هنوز باورمون نمیشه میگیم تو خونه ای شب جمعه همه میایم پیشت تو هم مثل همیشه غذات آماده است بخاریت روشنه و چایتم روشه سفرت پر نونه و صندوقچه ات پر خوراکی .... قصه هات هم اماده قصه یه دونه  نخود - بزغاله دختر خاله - قصه شاهپریون -.... تو کیما را خیلی دوست داشتی دیشب سراغت را میگرفت چی بگم ؟ بگم کجایی ؟ میگفت مامان نکنه مامان میمنت میخواد بره پیش باباجونت  پیش خدا بگو نره دلم براش تنگ میشه گفتم : عزیز دلم اینجا دک...
19 آبان 1393

عاشورا و تاسوعا

ی ه روز قبل از عاشورا و تاسوعا عصر یکشنبه رفتم دندونپزشکی و دوندون عقلم را کشیدم نصفش زیر لثه بود و بازور دراومد خیلی درد کشیدم سه روز قبلش مادر بزرگم به علت بالا رفتن اوره اش توی بییمارستان بستری شده بود وقتی رفته بودیم ملاقاتش گفت: یعنی من تا عاشورا مرخص میشم که نزرم را بپزم و روز شنبه ار بیمارستان مرخص شد روز دوشنبه از درد دندونم هیچ کار خاصی نکردم فقط برای داداشم که مهمون داشت الویه پختم اخه مامانم رفته بود پیش مادر بزرگم ، روز عاشورا صبح کیمیا را سوار ماشین کردم وراهی خونه مادربزرگم شدم همهگی جمع بودن و طبق معمول بوی ابگوشتش تموم فضای خونه را پرکرده بود ناهار را که خوردیم عصر برای شام غریبان رفتیم سر مزار پدر بزرگم وازش خواستیم ...
13 آبان 1393

نامزدی خاله مینا

  خ خواهر  یعنی یک لبخند واقعی گوشه لب ؛ برای همیشه خواهر یعنی : مهربون بودن خواهر یعنی : درد دل خوب گوش دادن خواهر یعنی : تو هر شرایطی کنارت بودن   مینا جونم خواهر گلم امروز هنگامی که طلوع را دیدم باز نامت را بر دلم و چهره ات را در چشمانم تصور کردم. چه زیباست این هنگام لحظه ای از عشق لحظه ای که آرامم می کند و خوشحال از دیدارت. آری همیشه منتظرم تا زمانی برسد و باز در کوچه ها و خیابان ها تو در کنارم باشی و با حضورت مرا دلگرم و با در آغوش کشیدنم مرا شاد سازی و آرام……..   ...
8 آبان 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد