اولین شنا
چند وقتی بود دلت می خواست تنی به اب بزنی بریم شنا ف بالاخره یه روز برنامه اش را جور کردم و باهم رفتیم استخر خیییییییییییییییییییییلی خوش گذشت سرسره بازی تو اب و رفتن توی استخر عمیق خیلی حال داد من خودم هم شنا بلد نبودم و کیمیا من را تحریک میکرد که با هم بریم تو استخر عمیق من هم برای اینکه جلوش کم نیارم رفتم و بغلش کردم تا جای که پاهام کف استخر می رسید رفتم یه دفعه دیدم دیگه پاهام نمیرسه با هزار زور و زحمت برگشتم خییییییییییییلی ترسیدم ولی بازم خوش گذشت خانومی گفت من دوس دارم شنا را یاد بگیرم دوس ندارم اب ابزی کنم برای همین تصمیم گرفم معلم خصوصی برای شنا براش بگیرم ولی ساعتعاش باهام جور نبود باری همین یه جای دیگه براش مربی شنا...
نویسنده :
مامان و بابا
9:36