شمال 94
20 شهریور ماه یه دفعه تصمصم گرفتیم سه تایی بریم شمال .....من اون موقع دوماهه حامله بودم ولی با این حال راهی مسافرت شدیم کیمیا خیلی خوشحال بود صبح راهی شدیم و شب ساعت 8 رسیدیم بابلسر البته برای ناهار فیروز کوه موندیم و ناهار خوردیم ... بابلسر خونه یکی از دوستان بابا امیر اقای رعیت رفتیم و شام خوردیم و جاتون خالی استخر و جکوزی داشتن اخر شب کیمیا خانوم و بابا امیر تنی به اب زدن .... کیمیا خیلی خوشحال بود و داشت بهش خوش میگذشت .... ما قرار بود یه روز اونجا بمونیم ولی از بس خوش گذشت سه روز موندیم ....و هرشب کیمیا خانوم استخر میرفتند .. از این سه روز یه روزش را رفت...
نویسنده :
مامان و بابا
12:39