کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 16 روز سن داره

دختر یلدا

شیطنتهای کمندم😍😍

کمند کوچولو ی مامام کم کم داره برزگ میشه هرچند دلم میخواد همین جور کوچولو بمونه تا لذت کودکی اون را بیشتر بچشم تازگیها دایره لغاتش کامل شده و از اصطلاحات و کلمات ما بیشتر استفاده میکنه. یکروز من مریض بود بشدت سردرد گرفته بودم و با قرص هم اروم نشده بودم روی تخت دراز کشیدم بعد از چند دقیقه اومد پیشم و گفت ؛خوب شدی مامان؟؟ گفتم :نه گفت: آب بیارم و دوید سمت آشپزخانه و با یک لیوان اب برگشت و گذاشت روی تخت که اب وارونه شد و تخت خیس،،،، دیدم ناراحت شد گفتم اشکال نداره گفت: مغزه بادوم بیارم گفتم :بیار و دوباره دوید از کیمیا مغز بادام گرفت کیمیاخاتونم داشت ظرف های شام را می شست بعد رفت وسایل پزشکی اس را اورد و گفت: تجات(ک...
27 دی 1396

تولد مامان مژگان 😍😍

این هم جشن تولد 34 سالگی من.... دسته گلهای خاله مینا و بابا امیر.. کیک خاله مینا و شام هم خونه بابا حسن اون روز عمه مینا هم عازم فنلاند بود و ناهار خپنه اقای دکتر فاطمی پدر عمو سپهر بودیم. اوضاع مملکت هم حسابی بهم ریخته بود و 14 دی شد فتنه 96.... ...
25 دی 1396

آذر 96

آذر هم رخت بر بست و رفت و ما ماندیم خاطرات خوشی که داشتیم همچنان چشم به راه بارانیم مهمونی خونه عمو مهدی جشن عروسی مهلا 7 اذر کمندم دوباره مریض شده بود و اینبار تمام گلو و زبون و دندونهاش هم تب خال زده بود ویروس بدی بود و حاضر به خوردن هیچ چیز جز بستنی نبود بعد هم بابا امیر و کیمیا دچارش شدن تولد بابا امیر هم 9 اذر بود کارتن بازی دخمل گل تمرینات هاکی تولد هلیا جان مهمونی قرض الحسنه گلخونه بازیهای خونه...
9 دی 1396

تولد 8 سالگی خاتونم😍

امسال تولد گل دختر را یک هفته دیرتر گرفتم چون عمه اومده بود کمی برنامه تغییر کرد تولد 7 دی شد هماهنگ کردن همه برای تولد سخت بود و بالاخره ناهار ظهر پنجشنبه را دعوت کردیم برای تولد. از قضا من روز دوشنبه سه روز قبل تولد سرمای بدی خوردم حالم بد شد ولی دلم نمیخواست تولد کیمیا را کنسل کنم بلاخره با داروی گیاهی و شیمیایی کمی بهتر شدم ولی با کمک خواهرم و مادرم تولد برگزار شد کیک و ژله را خاله مینا و ناهار را مامان جون زهره پختن.و این تولد به روایت تصویر شد.... همه چی بسیار عالی شد و همگی...
8 دی 1396

شب یلدا96

ربات نی نی وبلاگ : پیش نمایش مطلب شما : چند روز قبل از یلدا رفتیم خونه خاله مینا و کرسی گذاشته بود.... امسال شب یلدا عمه مینا سوپرایزمون کرد و با عمو یپهر اومدند ایران. خیییییییلی خوشحال شدیم مخصوصا کیمیا که حسابی دلش برای عمه تنگ شده بود و کمند هم توی همین چند روز حسابی عمه را دوست داشت با اینکه تا حالا ندیده بودش شب یلدا قرار شد از طرف خانواده عمو سپهر بیان خونه بابا حسین و شام تهیه کردیم و تنقلات شب یلدا رااماده کردیم ولی یک دفعه اونا ما را سوپرایزمون کردن برای عمه که نامزد بود شب چله ای بسیار زییایی آورده بودن چون تولد عمو سپهر کیمیا یک روز بود یک کیک تولد هم برای اخر شب سفارش داده بودند شب بسیار عالی و ...
8 دی 1396
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد