کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دختر یلدا

جشن تولد

1390/7/11 7:05
نویسنده : مامان و بابا
450 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

دیشب جشن تولد زهرا دختر دایی من بود با خاتون و خاله مینا عصر رفتیم خونه مامان جون من ، آخه تولد اونجا برگزار میشد و مامان و بابام هم زودتر رفته بودند وقتی می خواستیم بریم کیمیا را مای بی بی کردم البته بازور ،

www.smilehaa.org

طفلک هر کار داشته باشه میگه ولی نمی دونم برای چه مای بی بی کردمش شاید از بس تنبلم .....

خلاصه رفتیم و کیانوش داداش زهرا دستگاه اورگ بزرگی داشت که با ورود دستگاه کیمیا خانوم به من اشاره کرد بریم  بریم  و دست منر ا می کشید و ناراحت بود ما که نفهمیدیم .....

و من و خاتون از اتاق رفتیم بیرون و با کلی حرف زدن قانع شد که برگرد توی اتاق ولی باز هم نا ارامی میکرد یکی دوبار به من گفت :   مامان جیش جیش  گفتم : مامان مای بی بی هستی و...

جشن برگزار شد و کیک و عکس ورقص و.........واما جای عزیزم خالی    جای امیر واقعا خالی یود چون توی همچین جشنهای مسول گرفتن عکس ایشون بود و واقعا عکسهای خوبی می گرفت ....و خانمی که توی هیچ یک از عکسها نبود چون بغل من نشسته بود و من هم همین جور نشسته عکس می گرفتم

خلاصه کیمیا خانم با هیچ کس سر سازگاری نداشت و با مهسا نوه خاله ام که اصلا ابشون توی جوی نمی رفت کیمیا خانوم رفت سراغ عصا مامان جون و شرو ع به بازی با عصا کرد ولی به تنهایی ...و بعداز باز شدن کادو چون کادوی خودمون را می شناخت رفت کادو را برداشت   ولی بعد با توضیحات کادو را پس داد

تااینکه بعداز شام دیگه به اصرار اینکه جیش داره مای بی بی اش را باز کردم ودیدم این وروجک خودش را نگه داشته و خشک خشک است ، بردمش دستشویی و انجا خودش را تخلیه کرد و آرام شد ووقتی برگشتیم توی اتاق اخلاقش عوض شد و شروع به شیطنت و بازی کرد و سر یک صندلی کوچک با مهسا دعواش شد و مهسا گریه نشست

رفت پیش مامانش و بعدکیمیا رفت که از دلش در بیاره ولی مهسا قانع نشد و کیمیا هم رهاش کردو اومد سراغ بازی خودش واخر شب را به خوبی گذروند همه ناارحتی این بچه این بودکه جیشش را نگه داشته بود و عذاب می کشید

الهی من فدای تو که این قدر تنبل بازی در اوردم و خاتونم اذیت شد  

آخر شب توی ماشین خوابش برد ولی به محض اینکه رسیدیم خونه بیدار شد و کاملا شارژ بود و می خواست سی دی ببینه و چراغ هار خاموش نکنید و یک سی دی از پلنگ صورتی نمی دونم از داخل سی دی های بهزاد پیدا کرد و گذاشت و پاش را انداخت روی پاش و نشست به دیدن و من هم که غرق خواب بودم التماس میکردم کخ خاموش کنه وبیاد بخوابه که بلند شد رفت روی میز دراز کشید و اونجا خوابش برد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان آريا
12 مهر 90 9:36
خاله قربون دخملم برم كه بد اخلاق شده بوده خوب ماماني حق داره وقتي جيششو مي گه چرا ماي بي بي آخه بوس براي دخملك خوشگلم
مامان آترینا
12 مهر 90 21:10
ای جانم من عاشق اینجور بچه هاییم چقده هم دخملیمون خوشگله من هم شما رو لینک کردم
مهرناز مامان امین حسین
13 مهر 90 11:54
سلام مامان کیمیا خوب دخترمون راست میگه جیش داره دیگه عزیزم همین کارهارو منهم بعضی وقتها میکنم ولی بعدا امین حسین بد عادت میشه و دلش میخواد همیشه پوشاک داشته باشه با تبادل لینک موافق باشی خبرمون کنید
مامان رامیلا
14 مهر 90 10:20
تولد دختر داییتون مبارک .
مهرناز مامان امین حسین
14 مهر 90 10:57
سلام مامان کیمیا ممنون که لینکمون کردید از روی کیمیا خوشگله ببوس
مامان آترینا
15 مهر 90 19:35
عزیزم روزت مبارک
مامان آريا
16 مهر 90 14:46
عزيز خاله روز كودك رو بهت تبريك مي گم
مهرناز مامان امین حسین
16 مهر 90 16:28
روز جهانی کودک مبارکککک
مامان رامیلا
16 مهر 90 23:36
روزت مبارک نازنازی .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد