کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 13 روز سن داره

دختر یلدا

سلامی دوباره

1390/8/12 7:48
نویسنده : مامان و بابا
390 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 Hello 
Hi Glitter Graphics and Scraps for Orkut, Myspace, Hi5

 مثل این تصویر بالا را   وقتی من کیمیا را حامله بودم  با پاستل کشیدم و زدم به اتاقش برا ی همین این را انتخاب کردم چون خاطرات کشیدنش برام زنده شد

از اخرین روزی که دست به نوشتن شدم فکر کنم ده  روز  شاید هم بیشتر می گذره توی این مدت سرم فوق العاده شلوغ بود و اتفاقاتی هم افتاد. بعداز اومدن بابا امیر ،حسابی بهمون خوش گذشت و دو روز هم مرخصی گرفتم در جمع خانواده بودم وبعداز رفتن امیر دوباره حالم گرفته شد ، خوب امروز نمی خوام از دلتنگیهام بگم با اینکه خیلی دلتنگشم

می خوام از کارهای دخملی براش بنویسم :

گوجه :     این کلمه را از یک فروشنده که یک روز توی خیابون دادمی زد و گوجهو خیار می فروخت یاد گرفت و تا شب تکرارش کرد

دایره لغت فارسی فوق العاده پیشرفت کرده و تقریبا همه کلمات را بیان می کنه

ببخشید : بمخشید بوس بوس           

دایره لغت انگلیسی :

علاوه بر کلمات قبل

سیب ، ماه ، خورشید ، بازو ، و اعداد را تا سه را به زبان انگلیسی یادگرفته وکلی حرکت که به لاتین براش می گم و اون انجام می ده

به مامان زوزه(زهره ) کامپیوتر و کار با موبایل را یاد مده ووقتی مامانم بهش میگه من بلد نیستم با این وسایل کار کنم می شینه روی پاش و با حوصله کامل کار با لب تاب یا به قول خودش ( تاب ) را یادش میده راستی یادم رفت بگم بابا امیر یک لب تاب دست دوم برای دخملی خریده تا دست از سر لب تاب خودش برداره و روزی که لب تاب را دید با عجله گفت : مامان موس نیست ووقتی فهمید بدون موس هم میشه کلی ذوق کرد و خودش بلد سی دی را داخلش بزاره و منوی مربوط به به ان را باز کنه و ببنده و خاموش کنه .

کلی با مامان زوزه حال میکنه از صبح تا بعداز ظهر شده مونس و هم پای مامان زوزه و همه کاریهم میکنه از پاک کردن نخود و لوبیا گرفته تا ظرف شستن و گرد گیری3_13_2.gif و دیدن سی دی و خاله بازی و سر سر بازی با میز سالن و رخت خوابها و..........................

الهی من قربون این مامان و بابام بگردم که هیچ جوره براش کم نمی زارند .

الهی زنده باشند و سالم و تا بتونم فقط ذره ای جبران کنم

شبها هم قبل از خواب حتما کتاب می خونه و می خوابه
چند تا از کتابهاش را گلچین میکنه و تازه یادگرفته قصه شنگول و منگول را برام تعریف کنه و قصه پسری را که می خواست موهاش کوتاه نشه وماجرای سگی را که با باش نوازش کرد تا زنده بمونه ...

همه جوره فداتم قند عسل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد