کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

دختر یلدا

بدون عنوان

1390/3/28 8:15
نویسنده : مامان و بابا
352 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خیلی وقته که نتونستم خاطرات دختر ماهم رابنویسم الان تا شش ماهگی را براتون نوشتم از الان کیمیا وارد دنیای جدیدتری میشه چون دراه تلاش میکنه بدون کمک بشینه و وقتی روی زمین خوابه غلت میزنه و سعی میکنه دستها و پاهایش را جمع کنه و حالت چهار دست و پا به خودش میگیره .

2/4/88: 

در این روز خانه دختر خاله ام سفره مولودی بود و کیمیا را هم بردم و برای اولین بار شله زرد خورد خیلی خوشش اومده بود کیمیا اصوات را خیلی محکمتر و با جیغ و سرو صدای بیشتر ادا میکرد

۴/۴/۸۸:

دختر خالم از بوشهر اومده بود اون هم یک دختر 16 ماهه داشت  وقتی بابام مهسا کوچولو را بغل کرد کیمیا هم بغل بابام بود بادست مهسا را کشید و گریه کرد .بلا همین که بابام مهسا را بغل مییکرد میزد زیر گریه .

۵/۴/۸۸:

امروز براش سی دی های خاله ستاره را سفارش دادم تا براش بفرستند فکر نمی کردم این قدر دوستشون داشته باشه . امروز روز پدر بود و بابا امیر پیش ما نبود ولی از همین جا اولین سال پدر بودنش را به بابا تبریک میگم . یک عکس جالب براتون

19/4/88.

خوشگل مامان یادگرفته بود گریه الکی بکنه و خودش را حسابی لوس کنه .ضمنا موشی کردن را هم یادگرفته بود

 

29/4/88:

بعد از 70 روز انتظار امیر اومد . تا حالا این قدر از هم دور نبودیم ، کیمیا هم غریبی نکرد اون الان کاملا می نشست و از امروز که وارد 8 ماهگی میشد برای اولین بار بهش زرده تخم مرغ و ماست دادم .البته نه باهم چون این دو غذا همدیگر را خنثی میکنند

7/5/88:

امروز عروسی دعوت داشتیم بردمش ارایشگاه موهای بلند و قشنگش را مرتب کرد و لباس خوشگلی را باباش براش خریده بود را پوشید و شب خیلی خوبی را سپری کرد مثل همیشه ارام صبور وخندان

 

الهی مادر همیشه شاد وو لبهایت پر خنده باشه .

کیمیا تلاش فراوانی میکرد تا چهاردست وپا را بیفته الان تابستون بود اونهم عاشق اب هرروز وانش را پر اب میکردم و اون توی اب بازی میکرد

17/5/88:

امروز داشتیم وسایلمون را جمع میکردیم بریم چادگان .چادگان یک شهرک ساحلی کنا رسد زاینده رود جای شما خالی خیلی جای با صفا وخنکی .ظهرتوی خونه  می خواستم به کیمیا ناهار بدم که توی راه سیر باشه نشستم روی زمین و کیمیا را نشوندم جلوی رویم کیمیا وقتی غذا می خورد اگر صورتش کثیف میشد سریع باید پاک میکردم از قضا من دستمال سفره  کیمیا را یادم رفته بود بیارم در حین غذا خوردن صورتش کثیف شد تا اومدم به خودم بجنبم دیدم  داره سرش را میزاره روی پای من که با لباسم صورتش را پاک کنه من خودم را عقب کشیدم و بلند شدم که ..............دیدم داره چهاردست وپا دنبال من می اید و می خنده دویدم بغلش کردم و رویش را بوسیدم البته بماند که تمام صورت و لباسم پر غذا شد.  

عصر راه افتادیم به سمت چادگان،شب رسیدیم براش روروکش را برداشته بود محوطه بازی و بود واون هم حسابی بازی کرد برای اولین بار سوار سرسر،قایق شد خیلی دوست داشت 2 روز اونجا بودیم و اونهم هم حسابی بازی کرد و هم حسابی عکس گرفت . این هم چندتا عکس خوشگل ..........

 

 

 

ماهی من

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد