کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 10 روز سن داره

دختر یلدا

بدون عنوان

1390/3/23 13:28
نویسنده : مامان و بابا
272 بازدید
اشتراک گذاری

/6/1389:

یک خبر جدید دومین مروارید تود دهان دختر گلم جوانه زد دندان پایین سمت راست  . این خبر من را خیلی خوشحال کرد چون همین طور که گفته بودم کیمیا برعکس بچه های دیگه اول دندون بالاش در اومد .و برا ساس حفهای دکترش که گفته بود اگه دندان پایین در نیاورد در دسر زیادی داره . خیلی نگران این موضوع بودم .

1/7/1389:

امروز مدرسه باز می شد و محصلین همه باید به سر کلاس برند و من هم که سرکار بودم و خواهر و برادرم هم به دانشگاه رفته بودم و کیمیا امروز تنهای تنها بود و فقط با پدر جون و مادر جونش بود . و اصلا به تنهای این جوری عادت نداشت برای همین امروز کمی اذیت شد ه بود .

۱۱/۷/۱۳۸۹:

وای وای وای فکرش را هم نی کردم دختر گلم مریض بشه و سرما بخوره بمیرم ابریزش داشت و عطسه میکرد ،خدا را شکر تب نداشت حال عمومیش هم خوب بود ولی ابریزش بدی داشت وقتی میبردمش دستشویی میگفتم :فین کن با تمام وجودش فین میکرد و مدام با یک دستمال نرم بینی اش را تمیز میکردم و شبها روغن میزدم تا زخم نشه  الهی چند روز این برنامه ادامه داشت و از بد شانسی دختر من  همون موقع هم یک پشه نیشش زده بود و روی گونه عسلم باد کرده بود . بنده خدا خیلی لاغر شد چون درست غذا نمی خورد . بعد از اینکه ابریزشش خوب شد بینی اش گرفت و گرفتگی بینی اش بدتر بود توی اتاق بخور گرم روشن بود به امیر زنگ زدم و از اون خواستم یک دستگاه بخور سرد برای کیمیا از قشم بخره بیاره قرار بود اول آبان بیاد بخور دادن به بچه خیلی سخته می ذاشتم بخوابه بعد که می خوابید بغلش میکردم و با هم بخور میدادمش اون هم اکالیپتوس . واقعا معجزه بود . من سعی کردم داروی شیمیایی به اون ندم با این که زیر یک سال بود ولی اب لیمو شیرین با پرتقال بهش میدادم البته با قطره چکون، تا  خوب شد . خدار اشکر به خیر گذشت

الهی  الهی هیچ بچه ای مریض نشه ولی الهی من قربون این دختر گلم بگردم  که این قدر به درد مظلومه با این حالش هیچ موقع بی تابی نکرد.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

۱۷/۷/۱۳۸۹:

الهی قربون دست زدنت برم امروز برای اولین بار دست دسی میکرد و با ذوق می خندید و خنده هاش هم خنده دار بود با این دو تا دندون کوچولو

۲۱/۷/۱۳۸۹:

امروز یک کار جدید کرد با چشمهاش می ترسوند وقتی از سرکار برگشتم خونه مامانم داشت برای من تعریف میکرد که چطوری با چشمهاش می ترسونه که همون موقع چشمهاش را بهم کشید و زل زد توی چشمهام و منتظر عکس العمل من بود و من یک حالت ترسیدن به خودم گرفتم واون می خندید

کیمیا عاشق پرچم بود و وقتی با هم میرفتیم بیرون توی خیابون هر جا پرچم میدید که تکون می خورد حسابی ذوق میکرد البته این اخلاقش را از ۳ ماهگی داشت و وقتی باه عکس تماشا میکردیم وقتی به عکسهای شما و دریا و اسب سواریش می رسیدیم با اون لحن بچه گانه تند تند شروع به تعریف میکرد و به عکسها اشاره میکرد و من تایید میکردم .

 ۲۶/۷/۱۳۸۹:

امروز عقد دختر عمه ام بود  صبح زود بیدارش کردم بردمش حمام و بعد رفتیم خونه عمه . روز خوبی بود حسابی خوش گذشت سر سفره عقد نشوندمش روی صندلی و یک تور کشیدم روی سرش و براش دست زدم اون هم دست زد بهش گفتم عروس شدی ؟ با سر تایید کرد و خودش برای خودش دست میزد و می خندید . بعداز ظهرش ۲ ساعت خوابید و من که دست تنها بودم کمی استراحت کردم چون امیر نبود و همش بغل خودم بود . وقتی از خواب بیدار شد گرسنه بود براش بستی با کیک عقد اوردم و اون برای اولین بار خورد راستی کیمیا عاشق انگور و انار بود

الهی  مادر همیشه شیرین کام شیرین بیان و خوش رو باشی .

niniweblog.com

 

 ۱/۸/۱۳۸۹:

امروز امیر از قشم میرسید اصفهان . من سر کار بودم و ظهر ساعت ۱۲ مرخصی گرفتم و به خونه رفتم .امیر خونه بابام بود و وقتی رفتم با کیمیا که توی بغلش بود اومد به استقبالم . برام یک گوشی خریده بود و دستگاه بخور یکه گفته بودم وکلی اسباب بازی و لباس ،مثل همیشه ..

۶/۸/۱۳۸۹:

امروز مرخصی بودم و در کنار خانواده ام و سه نفری خوش گذشت ،اون شب خونه مامان بزرگ امیر رفتیم . خدا حفظش کنه خیلی مهربونه و کیمیا را هم خیلی دوستش داره . الهی زنده باشه و سایه ا ش بالای سرمون باشه

۱۰/۸/۱۳۸۹:

امروز امیر بلیط برگشت داشت اصلا دلم نمی خواست بره چون دلم می خواست بیشتر کنارمون باشه و کیمیا بیشتر با باباش باشه ولی چاره ای نبود

۲۹/۸/۱۳۸۹:

یک کار جدید ، چون کیمیا  سی دی های خاله ستاره را خیلی دوست داشت و با کامپیوتر این برنامه را میدید خاموش و روشن کردن کامپیوتر را یادگرفته بود و وقتی بهش میگفتی کامپیوتر را روشن کن سریع روشن میکرد و از بس این کار را کرد کامپیوتر خراب شده بود چون در طی روز شاید ده ها بار میرفت اتاق دایی بهزاد و این کار را انجام میداد بدون اینکه ما بدونیم و وقتی خواستیم تعمیرش کنیم خودش هم پیچ گوشتی را برداشت و خم شده بود توی کیس کامپیوتر تا تعمیر کنه . بعد از تعمیر ، وقتی بهش میگفتم نکن این کار را خراب میشه اشاره به کیس میکرد و میگفت اینجا درست میکنیم البته با زبان بچه گانه و اشاره .

                                                             niniweblog.comniniweblog.com

 ۲/۰۹/۱۳۸۹:

امروز عجب روزیه ........دخترم قلم به دست به جزوه های خاله مینا دست برد زده و حسابی خط خطی کرده بود . و این اولین نقاش یدخترم بود البته نمونه الصاق می شود .

۶/۹/۱۳۸۹:

وای وای وای الهی بگردمش با این راه رفتنش که چقدر مارا خندوند تا راه رفتن یاد گرفت ولی بالاخره یاد گرفت وامروز قدمهای استوار این دختر آذری بر روی زمین نهاده شد و الهی این گامها و قدمها در راه درست و هرروز محکمتر و استوار تر به سوی آینده ای درخشان  نهاده شود .

۷/۹/۱۳۸۹:

حالا دیگه راه میره و تلفن هم از دستش در آسایش نیست امروز صبح زنگ زدم خونه حالش را بپرسم خانم با زنگ تلفن بدو بدو اومدن سراغ تلفن و جواب میدن تازه با آرامش کامل می نشینند و جواب میدهند و الهی من به قربون جواب دادنش برم .

۹/۹/۱۳۸۹:

امروز تولد امیر بود ولی خودش نبود برای همین من و دختر گلم از همین جا تولدش را تبریک میگیم و آرزوی سلامتی و موفقیت برایش داریم .

                                               

niniweblog.com

  

اما واژه ای جدید آده به جای آره در زبان کیمیا . سوگلی من امروز به جای تایید با سر کلمه آده را به کار برد

بهش میگفتم : مامان را دوست داری ؟ میگفت : آده آده آده    و چند بار تکرار میکرد

۱۳/۹/۱۳۸۹:

کیمیا حیوانات را می شناخت : ماهی ، کلاغ و سگ و گاو و اسب پروانه زنبور

عاشق کتابه و خیلی بادقت کتابها را برگه میزنه و اوا را تماشا میکنه و اگه به یک شکل آشنا برخورد بکنه با دست اشاره میکنه

 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net



۱۴/۹/۱۳۸۹:

وای وای وای ..................امروز چه روزی ؟؟؟ یک خبر خوش .....

وقتی اومدم خونه دیدم خبرجدیدی از دختر گلم دارند .امروز ناز دخترم قلم به دست شده و جزوه های پاکنویس شده و تمیز خاله مینا را خط خطی کرده و خاله جان مجبور شدن دوباره جزوه نویسی کنند

گل دخترم امروز خط خطی کردن را یادگرفته و قلم به دست دنبال کاغذ میگردد تا خط خطی کند از جزوه گرفته تا کتاب حافظ و دفتر تلفن و دفتر کار خودم .........

۲۴/۹/۱۳۸۹:

امروز امیر از قشم می اومد ۵۰ روز طول کشید و ما حسابی دلمون براش تنگ شده بود روزهای عاشورا و تاسوعا بود ما نزری داشتیم امسال دختر گلم هم توی نزر شریک بود تلویزیون مراسم سینه زنی نشون میداد که دیدم کیمیا هم با دستهای کوچواوش داره سینه میزنه . راستی کیمیا نماز هم می خونه پاهاش را دراز و باز میکنه و سرش را روی مهر میزاره و دستهاش را میبره بغل گوشش و میگه الهو ابر یعنی اله اکبر

الهی الهی من فدای این ناز گل خودم برم با این کارهای قشنگش

الهی همون خدای اون را به من هدیه داد خوش در پناهش  بهش سلامتی و شادی ببخشه

بله  بابا امیر اومده بود ومن هم تعطیل بودم و سه روز هم مرخصی گرفته بود چون ................

حسابی خوش میگذشت .

راستی براتون نگفته بودم که وقتی رفتیم راه آهن به استقبال امیر  ، کیمیا با پاهای خودش رفت بغل باباش چون امیر راه رفتن کیمیا را ندیده بود .

۲۷/۹/۱۳۸۹:

کیمیا توپ بازی میکرد با پا توپ را شوت میکرد و حسابی ذوق میکرد راستی کیمیا یاد گرفته بود سی دی رم کامپیوتر را خوش باز کنه وسی دی های خاله ستاره را داخلش بزاره و ببنده این یک عکس از شکلات خوردن کیمیا ...

 

 

 

  

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد