کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دختر یلدا

یک خبر فوری

1390/12/6 8:03
نویسنده : مامان و بابا
582 بازدید
اشتراک گذاری

                                                            تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net                                                                    

   روز چهارشنبه 3 اسفند بابا امیر زنگ زد که من به مدت 10 روز تعطیلم و می خوام بیام خونه ....

من هم که غیر از این از خدا نمی خواستم خوشحال شدم و اماده برای برگشتن بابا امیر .....

روز پنج شنبه 4 اسفند عصر از سر کار که برگشتم با خاله مینا و بابا سسن و ماما زهله  رفتیم نمایشگاه فرش و جاتون خالی خاتون حسابی شیطنت کرد و حتی یک جا ایستاد و شروع کرد به فروختن پا فرشی های کوچولو و می گفت :  من آقا  از من فرش خر (( فرش بخرید ))

جمعه صبح اسباب اثاثیه را جمع کردیم و رفتیم خونه خودمون خونه را مرتب کردم و و برای خاتون هم صبح اول صبح درخواست سی دی کرده بودند سی دی گذاشتم  و توی سی دی که می دید ذرت دید و درخواست ذرت کردند و من هم خیلی سریع لباس پوشیدم و با دختر رفتیم بریم ذرت بخریم بابا امیر هنوز نرسیده بودند و دایی بهزاد رفته بودن دنبالشون ، موقع رفتن برای خرید ذرت به کیمیا گفتم ، من حالم خوب نیست باید خودت راه بری

گفت: مامان   من پا اوخ     راه  نمی رم   بغل 

گفتم : نمی شه 

اصرارا که من پام زخم و.....

بالاخره پیروز شد

وسطهای راه گذاشتم زمین گفتم راه برو دستم درد گرفت

چار قدم راه اومد و گفت : مامان  من خسته   بغل

تا رسیدیم به ذرتیه    اما      ذرتش آماده نبود

ناراحت شد

من هم جایی دیگه را سراغ نداشتم

رفتم از یک فروشگاه  یک بسته ذرت شیرین گرفتم  و کیمیا خانوم هم کمی خرید کردن

وقتی برگشتیم کیمیا خودش راه اومد

و وقتی در را باز کردیم بابا امیر اومده بود و....

براش دوباره لباس خرید بود و پازل و شکلات ....

برای ناهار رفتیم خونه مامان بزرگ امیر چون عمو  ابی  از کانادا اومده بود و همه اونجا بودند  کیمیا اولش غریبی کرد چون یکبار بیشتر ندیده بودش ولی بعد از گذشت 2 ساعت آشنا شد و شروع به بازی با عمو کردن

عمو هم زحمت کشیده بودن  از طرف خودشون و عمو محمود که ایشون هم کانادا بودند  برای کیمیا سوغاتی لباس آورده بود و شکلات کیمیا خوشش اومده بود ....

خلاصه اون روز به کیمیا خیلی خوش گذشت و با پودیا ( پوریا ) نوه عمه امیر هم دوست شد .

راستی

 

کیمیا خوندن کلمات    بابا     ماما    مینا      cat     dog     hi     را یادگرفته و دست  چپ  و دست راستش  و پای چپ  و راستش زا می دونه    و هرچه که دوتا باشه سریع چپ  و راستش را اعلام میکنه

و شعر توی حوض خونه ما را هم یادگرفته

افعال منفی خاتون

ندارم      دار نه           ندیدم      دید نه          نخر      خر نه  و ....

دیشب ساعت 3.20 بیدار شده و درخواست سی دی کردند وپشتی و پتوش را هم آورده و دراز کشیده جلوی تلویزیون و میگه  یواش بابا امیر خوابه  ......

قربون تو دختر گلم

ني ني شكلك

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد