کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 15 روز سن داره

دختر یلدا

بدون عنوان

1389/8/23 11:32
نویسنده : مامان و بابا
776 بازدید
اشتراک گذاری

حدودیکماهی است چیزی ننوشتم ولی تقریبا به اخرهای سفر مسافر کوچولو نزدیک می شدیم روزها خیلی دیر میگذشت و من هم خیلی بیقرار بودم هنوز تصمیم نگرفته بودم که سزارین یا طبیعی . امیر مخالف طبیعی بود و من مخالف سزارین . خیلی میترسیدم دیگه به هوش نیام و نتونم بچه ام را ببینم . نگرانیهای که هر مادر باردار داره ولی با توکل به خدا دلم را اروم میکردم دکترم خیلی اصرا  داشت برای طبیعی برای همین توی هفته اخر معاینه گفت زود تصمیم بگیر می خواهی چه کار کنی ؟ ولی من هنوز سردر گم بودم ...............خدایا خوت هر جور صلاح میدونی جورش کن  .همش همین حرفم بود  تا بالاخره شنبه 28 اذر برای اخرین بار رفتم معاینه دکتر گفت بچه کامل اماده است فقط دو سه روز صبر کن اگر درد داشتی که هیچی اگه درد نداشتی 1 دی بیا برای سزارین و اگه طبیعی بود 2 دی یا هروقت دردت گرفت ..............هنوز دو دل بودم اومدیم خونه کمی حالم خوب نبود شام پختم خواهرم مینا خونمون بود اخر شب اومدن دنبالش بردنش . مامانم گفت خوبی ؟ گفتم خوبم ولی خوب نبودم .شب عجیبی بود مه شدیدی بود ساعت 11 رفتم بخوابم به خدا گفتم هرچی صلاحه ............ساعت 1 با درد شدیدی بیدار شدم و دوباره خوابیدم اما خوابم نبر و درد داشت شدیید میشد امیر را صدا زدم اما اون نمی شنید خیلی داد زدم تا بیدار شد و همه خبر کرد انقدر مه شدید بود که امیر چشمش را چسبانده بود به شیشه ماشین تا رسیدم بیمارستان امیر المو منین چه دردی بود خیلی ترسیده بودم تا بالاخره رسیدم و داخل شدم...............

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد