کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 15 روز سن داره

دختر یلدا

تست کلاس های کشف استعدادها

1392/3/18 7:51
نویسنده : مامان و بابا
425 بازدید
اشتراک گذاری

 امسال با بابا امیر تصمیم گرفتیم کیمیا را مهد ثبت نام کنیم ولی  با کمی تحقیق ال تصمیم گرفتیم استعداد یابی بشه  و بنا براین 18 فروردین  توی کلاس کشف استعدا د و خلاقیت wat ثبت نامش کردیم و اماده شد  برای تست ، فکر نمیکردم ارتباط برقرار کنه ولی همین که رسیدیم خودش را معرفی کرد و بعد  با یکی از خاله ها رفت که تست بده وبعد از 1 ساعت اومد البته امتحان 20 دقیقه  بود وبقیه را رفته بود  با محیط کلاسها دیدن کرده بود و با زور برگشته بود ، قرار شد 20 روز دیگه جوابش بیاد

 niniweblog.com

2٣/01/1392    بابا امیر هم اومد و اون روز با خانواده دایی نادر و خاله ناهید رفتیم کوه اتشگاه، اون  روز هم خیلی  خیلی خوش گذشت  یه سر عکس  هست  که الان در دسترس نیست

 

niniweblog.com

30/01/1392   روز جمعه  بود و با بابا حسن و خاله و مامان زهره رفتیم بوستان  سعدی و کیمیا کنار  رودخونه کمی پیاده روی کرد و بازی کرد و عصر تا ساعت 3 اونجا بودیم و برگشتیم خونه کمی استراحت کردیم و دوباره با عمه و احمد  خانومش رفتیم  ناژون، هوا سذ  بود ولی خوشگذشت شب  ساعت 12 رسیدیم خنه اماده خواب شدیم ف تازه خوابمون برده بود که با صدای هولناک از خواب پریدم و دیدم بابا حسن میگه زلزله است بدوید بیرون ، اصلا نفهمیدم چطوری کییا را بغل کردم و با یه چادر پریدم توی حیاط ، همسایه ها همه اومدن بیرون ، هنوز میلرزیدم و کیمیا خواب  بود توی بغلم ، بابا سن اجازه نداد وبریم اتاق و چادر زد بیرون توی حیاط و کیمیا را خوابوندم تا صبح نتوی حیاط و من خودم نتونستم بخوابم و به امیر پیام زدم مواظب خودش باشه اخه تهران  بود و نگرانش  بودم  -  تا اینکه صبح شد و تا الان این جوری اصفهان زلزله نیومده بود مرکز  زلزله حبیب اباد و 5 ریشتر بود وبالاخره به خیر گذشت و لی صبح  با نگرانی سرکار رفتم و وقتی برگشتم یه ساک اماده کردم تا اگه زلزله شد وسایلمون اماده باشه ، کیمیا که فهمید دیب  به خاطر زلزله توی چادر خوابیده  بازهم می خواست که زلزله بیاد

 

niniweblog.com

2/02/92     امروز  جواب تست ازمون زا دادن و کیمیا قبول شده بود و خاتونم توی اولین امتحان زندگیش قبول  شد و جلسه گذاشتن وکارنامه  را برامون توضیح دادن و خانومی توی هنر و معماری و وزش بیشترین نمره  را گرفته ف تا بعد که ببینیم چی میشه

خلاصه وسایلش را خریدیم و کیمیا دل توی دلش نبود که زود بره ....

 

 niniweblog.com

 

4/02/92  امروز بابا امیر اومد وفردا قرار بود  بابا حسین عمل بشه  روز سختی و  بود خداوند بزرگ  بابا حسین را به ما بخشید و عمل جراحی ایشون  با موفقیت انجام  شد

خدایا هزار بار شکر

 

6/02/92  روز جمعه بود و صبح رفتیم بیمارستان  برای ملاقات بابا حسین ، کیمیا هم با ما اومد و پایین در منتظر بود تا بریم و برگردیم که چشمش خورد  به بوفه بیمارستان و در خواست خوراکی کرد البته سک سک می خواست ولی  با صحبت راضیش کردم شیر بخره و اون گفت : خودت اختناب ( انتخاب ) کن اخه من هم شیر کا کائو می خوام و هم شیر موز ،و بعد از اون شهاب هم با بابا و مامانش اومد و کمی  با هم صحبت کردن و بعداز بیمارستان کیمیا تقاضای پارک کرد و بابا امیر کیمیا را به یه پارک خلوت برد و لی پیاده نمی شد و میگفت : اینجا را خودتون دوست دارید من دوست  ندارم ولی  بابا امیر  با حرف  راضیش کرد

 

 niniweblog.com

 

یادم رفت بگم عمه مینا هم از 2 خرداد تا 6 خرداد غرفه داشت و ماهم از این نمایشگاه دیدن کردیم عمه

مینا روی سیستمهای ابیاری کار میکرد

 

 

 

 

 

 

شروع کلاس 15/02/1392 بود و کیمیا وسایلش را اماده کرده بود والبته خوارکی هم می خواست

 

روز اول که رفت خودم بیرون تا ساعت 7 منتظر ش بودم ولی  یکبار هم بیرون نیومد و تمام وقت توی کلاس بود ووقتی اومد بیرون بی نهایت خوشحال بود و تعریف میکرد .

niniweblog.com

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد