کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 9 روز سن داره

دختر یلدا

باغ جعفر قلی

1392/5/13 13:18
نویسنده : مامان و بابا
291 بازدید
اشتراک گذاری

 

Glitter-Biancaneve_7Nani.gif 

امروز صبح با خانواده امیر و بابا حسن رفتیم به سمت باغ ،کیمیا از دیروزمنتظر رفتن به باغ بود و صبح زود بیدار شد که مامان امروز کار تعطیل بغلش کردم و گفتم بله امروز تعطیله و الان بیا بخواب تا صبح بشه و بعد بریم باغ و اومد بغلم خوابیدم تا ساعت 8 بیدار شد و رفت یه کیسه برداشت و اسباب بازی برداشت و طبق معمول قلم و کاغذ  هم برداشت و کلاه و عینک و کرمش را هم زد و اماده رفتن بود من و کیمیا رفتیم دنبال بابا حسن و سوار شدیم و راه افتادیم و امیر هم بابا حسین و مامان صدیق ر ا سوار کردن و راه افتادن تا به اونجا که رسیدیم دایی سعید و خانواده اش هم بودن ویکی از دوقلوها هم بودن و کیمیا شروع کرد بامهدی بازی کردن و اب بازی کردن و توت چیدن و بیل زد و  و گل بازی کردن تا موقع ناهار هم جاتون خالی جوجه کباب درست شد خوردن و بعداز ظهر هم هاجر قل دیگه اومد و با هم دکتر بازی کردن و و گل بازی کردن و حسابی خوش گذروند و عصر همینکه رسیدیم توی ماشین بیهوش شد و 2 ساعتی خوابید و بلند شد حمامش کردم و شام خورد و می خواست بخوابه به من  گفت :مامان فردا هم کار تعطیله و از چهرش مشخص بود نگران سرکار رفتن من برای فردا ست

گفتم : بله 

گفت : دوس ندارم بری سر کار و خوابید

نمی دونم چه کار کنم تازگیها خیلی حساس شده برای سرکار رفتن من از هولش صبح ها ساعت 3 یا 4 بیدار میشه و میاد بیدارم میکنه و میگه : میری سرکار ووقتی میگم: بله  ناراحت میشه

خیلی نگرانشم کاش با این موقعیت کنار میومد

12.gif

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد