عروسی عمو مهدی
29 شهریور قرار عروسی عمو مهدی بود و من از روز 26 شهریور تا 1 مهر را مرخصی گرفتم که هم به امور عروسی برسم و هم کیمیا را برای اول مهر اماده کنم
دوروز وسایل و سفر حنا بندون را تزییناتش را درست میکردمو خواهرم و عمه مینا هم در این زمینه منر ا یاری کردن و دخاتونم هم حسابی از این بابت خوشحال بود روز جمعه 28 شهریور عصر همه اومدن خونه تا برای مراسم حنابندون بریم خونه عروس و کیمیا هم حسابی خودش را خوشگل کرده بود و اماده رفتن بود اول رفتیم خونه خود عروس و داماد و بعد از اون رفتیم خونه پدر عروس برای مراسم حنا بندون ، خدا راشکر همه مراسم به خوبی انجام شد و کیمیا هم که قول داد بود برقصه و شاباش بگیر ،رقصیده بود ولی کسی بهش شاباش نداده بود وناراخت شده بود .
می خواست مثل پونی کوچولو روی باسنش قلب بزنه ولی هر کاری کردم طاقت نیورد که حنا رنگ بگیره
روی بازو ش زدم ولی بازهم شستش
فردای اون روز، روز عروسی بود و چون تدارکات با تالار بود ما کار خاصی نداشتیم وفقط عصر اماده شدیم برای رفتن به تالار ، وقتی رسیدیم تالار کسی نبود و یه چند تایی عکس از دخمل گرفتم
اون شب خاتون حسابی با شهاب رقصیدن ،,واین هم چند تایی عکس با ایده عمه مینا
به امید خوشبختی تمام جوانانها