تغییرات 5 سالگی
بعداز ورد به 5 سالگی اولین تغییر شگرفی که همه را سوپرایز کرد این بود که یک شب خونه بابا حسن خوابید.
باورم نشد که میخواد بمونه چون تا اون موقع حتی یه شب هم بدون من نخوابیده بود البته من هم تا صبح کلافه بودم
این روزها خیالبافی زیاد میکرد
یه بار هم باهم بحثمون شد به من گفت مامان بی عرضه واقعا تو فکر فرو رفتم
شعرهای حافظ و مولوی را حفظ کرده و همه ارائه میداد
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
وقتی بهشمیگفتم من را چقدر دوست داری می گفت : قد امریکا دوست دارم
وقتی تکالیفش را انجام نمیداد بهش میگفتم من نمیدونم جواب خاله شهرزاد را چی بگم
می گفت :من خودم میدونم به خاله چی بگم
توی نقاشی کشیدن تنبل بود وفقط طرح میکشید حال رنگ کردن را نداشت یه روز یه آدم کشیده بودبدون انگشتان دست ف خالش گفته بود انگشتاش کو ؟ گفته بود :دستهاش را مشت کرده
یه روز هم یه صحنه از مزرعه و خونه کشیده بود خاله بهش گفته بود چرا رنگش نکری گفته بود : برف اومده همه جا سفید
برای شبکه پویا نقاشی کشید اونهم با عجله
کلاس فلوتش تموم شد و باید ساز انتخاب میکرد یه روز برای اشنایی سازها بردمش از بین سنتور و تنبک و گیتار و کیبرد و فلوت کلیدی و پیانو ، یک کلام گفت : پیانو میخوام و چون پیانو ساز گرئنی بود باز هم فرصت دادم تا روی این موضوع بیشتر فکر کنه
در حال گوش دادن دعای کمیل ....
بعداز کلاس اومدن دفتر کار و به اقای عشوری در مهر کردن پرونده ها کمک کردن
کلاس باله
این هم نقاشی در دوقیقه از من و بابا امیر ....
پارک سیمرغ
این هم یه شب خاطره انگیز از جلسه قرض الحسنه و گردش اخر شب توی میدون امام
دامن را عمه مینا از ترکیه براش اورده بود
جشن شب یلدا
متاسفانه کیمیا توی این روز با 40درجه تب ایفای نفش کرد و بعداز اتمام کار بردمش دکتر و خودم هم سخت مریض شدم ...
در حال گریم نقش کلاغ
اخر کار هم جشن تولد زینب بود که همه دور هم زدن و رقصیدن و کیک خوردن ....
این هم کاردستی با اشیا دور ریختنی
ساخت ربات
بعداز کلاس باله باهمدیگه رفتیم پارک گل محمدی ...
این هم کیکی تولد مامان زهره ....
ان شاله صدو بیست ساله باشی مامان عزیزم