شاگرد اول کلاس
5 اسفند ماه ظهر که اومدم مدرسه تا برگردی خونه دیدم خوشحالی و یه تل سر و خوکار دستت هست گفتم :چه خبر شده جایزه گرفتی
گفتی : شاگرد اول شدم
خوشحال شدم بغلت کردم و بوسیدمت و بعد با خاله شهزاد صحبت کردم و معلوم شد که شاگرد اول شدی واقعا
ولی خودت گفتی کاش دوم میشدم و دوم بیشتر اول است بغلت کردم و برات توضیح دادم و بعد برگشتیم سمت دفتر کار من توی راه برگشت کنار دفتر یه گل فروشی بود دم گل فروشی ایستادی و برای خودت یه گل انتخاب کردی بردی فروشنده تزیینش کرد و من ار صدا زدی تا پولش را بدم .
گفتم : گل برای چی
گفتی : شاگرد اول شدم برای خودم خریدم ....
عصر هم اومدی خونه هم به بابا حسن گفتی و هم به مامان صدیق و مامان صدیق یه جفت جوراب کیتی جون بهت داد و از بابا حسن هم خواستی تا برات کادو بخره بیاره ...
این هم عکس گل .....
البته بعد این گل را عوضش کرد سفیدش ا خرید و بعد برای خاله شهزاد برد مدرسه و دوباره برای خودش این گل را خرید
این هم کادو خودم به خاطر اول بودنش ...
یه ادکلن بود ..
الهی همیشه موفق و پیروز باشی .