تولد محمد پارسا و امامان کیمیا
توی کلهرود کیمیا دلش برای باباحسن و خانوادش تنگ شده بود بعد که برگشتیم به من گفت : مامان من دلم خیلی تنگش شده بود برای همین امام ها را صدا زدم تا دلم تنگ نشه
گفتم چه جوری
گفت : امام اول حسن
گفتم علی نه حسن
گفت : بابا حسن گفتم
خندیدیم
گفت : امام دوم مامان زهره
امام سوم : دایی بهزاد
امام چهارم : خاله مینا
غش کردم از خنده میگفت : امام های من اینا هستن...
یه شب گفتم محمد پارسا شکل کی میشه ؟
گفت : پسر دیگه شکل مامانش
گفتم : چرا
گفت : من دخترم شکل بابام شدم و باهوش هستم
پسرا شکل مامانشون میشند
من
عقل و هوش
زحمتهای بی ثمرم ..و دست بی نمکم
انشااله قدمش سبز و مبارک باشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی