چهارشنبه سوری
امسال چهارشنبه سوری پسر داییم کیانوش برنامه ای ترتیب داده بود تا همه باغ جمع بشیم ولی چون خارج از شهر بود و مسافتش دور بود و برعکس اون روز هم بارون زده بود و هم باد شدیدی میومد و هوا بسیار سرد بود ما نرفتیم و تصمیم گرفتیم بریم خونه خاله من تا اونجا اتش روشن کنیم برای همین به سمت شاهین شهر راه افتادیم و دای نادر و بچه های خود خاله هم بودند شب خییییییییلی خوب بود بابا امیر مریض داشت نتونست بیاد ولی بقیه بودیم و خاله مینا هم با اش رشته اخر کار خودش را رسوند ...
چون شوهر خالم عمل کرده بودند برای اینکه ایشون هم کنار مون باشند تصمییم گرفتیم مراسم اونجا اجرا بشه ...
اونجا من تازه وارد نه ماهگی شده بودم ....
ویه ماه دیگه چشمم به جمال غنچه دوم زندگی روشن میشد
سوختن غصه هاتون توی اتیش ارزومه ....
دخترهای گلم ...
کیمیای من ..
کمند من ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی