نوروز 95 مبارک
امسال عید با سالهای دیگه فرق میکرد من حامله بودم و خاله مینا و مامان جون زهره برای خونه تکونی اومدند کمکون ....
و کیمیای گلم هم خودش خییییییییییلی کمک میکرد ...
شب عید خونه مامان صدیق بودیم و ایشون پلو سزی با ماهی پختن و زن عمو و محمد پارسا هم بودن اون شب کمند خانوم حسابی داشت تو یشکمم شیطونی میکرد و اچازه نداد من تا اخر مهمونی بشینم بسیار شیطنت میکرد نمیدونم مشکلش چی بود ولی خوب خدا را شکر بعد خوب شد
صبخ عید ساعت 8 و 15 ثانیه روز یکشنبه بود .همهخواب بودند من و کمند سر سفره بودیم کیمیا خانوم از بس شب قبل باری کرده بود دیر خوابیده بود خسته بود و بابا امیر هم دو دقیقه دیر بیدار شد ولی من و کمند بیداربودیم و خانومی دو تا لگد کوچیک سر سفره نثار من کردند تا تنها نباشم ....
سال تحویل شد و همه بیدار شددن و صبحانه خوردیم و راهی خونه بزرگترها شدیم ...
اون روز بابا امیر نرفت سراغ مربضهاش ولی از روز دوم رفت و من و دخملها توی خونه بودیم ..
راستی خاتون دوباره دو تا وجوجه خرید زرد و نارنجی ....
سیزده بدر امسال به خاطر شرایط من رفتیم باغ و خونه عمه بتول و همگی اونجا جمع شدن و کوهنوردی هم رفتیم .....
16 فروردین تولد یکی از دوستان و جشن توی مدرسه
19 فروردین هم عروسی نوه عمه بابا امیر بود ....
و 7 فروذدین گردش کوه صفه با دایی ها ....
21 فروردین هم نوبت دکتر داشتم با مامان زهره و خاله مینا و دایی بهنام و بابا حسن رفتیم اون ر رفتن کنار زاینده رود و من و خاله مینا رفتیم دکتر ...
دکتر گفت هنوز وقت داره واگر تا اخر هفته به دنیا نیومد سزارین میشی ....