شمال 95
امسال تصمیم گرفتیم با بابا حسن و مامان زهره و دایی بهزاد بریم سمت شمال . برنامه ریزی شد صبح روز 18 شهریور راهی بشیم .همه وسایل اماده بود و ساعت سه شب بیدار شدیم بریم که دیدیم کیما حالت تهوع اره و دل درد ، خلاصه حالش بهم خورد کمی صبر کردیم تا بهتر شد کمی نمک و عرق نعنا خورد و راهی شدیم خدا را شکر بهتر بود و لی املا خوب نبود اشتها نداشت و اسهال هم داشت برای همین همش توقف میکردیم و دبال دسشتویی بودیم تا نزدیک ظهر دیگه بهتر شد .و عصر ما ساعت 5 به لاردشت رسیدیم از قبل ویلا رزرو کرده بودیم اون شب را استراحت کردیم و فردا راهی جاده عباس اباد شدیم و رفتیم کنار دریا . تا عصر نا ردیا بودیم و کیمیا حسابی بازی کرد عصز موقع برگشتن من سردرد بد ی داشتم و حالت تهوع . تارسیدیم خونه و من حالم بد شد کارم به ببیمارستان و سرم و دکتر رسید از کیمیا گرفته بودم . خلاصه دورورز هم دست من بند بود ولی بیرون و دریا میرفتیم بعد از دوروز کلاردشت رفتیم سمت بابلسر ویلا امین دوست بابا امیر چها رزو هم انجا بودیم و بشتر دریا میرفتیم و بازرا و یه روز هم خونه دختر عموم بهناز رفتیم اون موقع حامله بود و روزهای اخرش را طی میکرد
جنگل نور
ا
اینجا موج اومد روی سر کمند و گریه کرد
اخر سفر بود و ایستادیم سو غاتی بخریم
سفر خوبی بود و حسابی خوش گذشت