کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 9 روز سن داره

دختر یلدا

شمال 95

1395/6/28 8:19
نویسنده : مامان و بابا
807 بازدید
اشتراک گذاری

امسال تصمیم گرفتیم با بابا حسن و مامان  زهره و دایی  بهزاد بریم سمت  شمال . برنامه ریزی شد صبح روز 18 شهریور راهی بشیم .همه  وسایل اماده بود و ساعت سه شب  بیدار شدیم بریم که دیدیم کیما حالت تهوع اره و دل درد ، خلاصه حالش بهم خورد کمی صبر کردیم تا بهتر شد کمی نمک و عرق نعنا خورد و  راهی شدیم خدا را شکر بهتر بود و لی املا خوب نبود اشتها نداشت و اسهال هم داشت برای همین همش  توقف میکردیم و دبال دسشتویی بودیم تا نزدیک  ظهر دیگه  بهتر شد .و عصر ما ساعت 5 به لاردشت  رسیدیم از قبل ویلا رزرو کرده بودیم  اون شب را استراحت کردیم و فردا  راهی جاده عباس اباد شدیم و رفتیم کنار دریا . تا عصر نا ردیا بودیم و کیمیا حسابی بازی کرد عصز موقع برگشتن من سردرد بد ی داشتم و حالت تهوع . تارسیدیم خونه و من حالم بد شد کارم  به ببیمارستان و سرم و دکتر  رسید از کیمیا گرفته بودم . خلاصه دورورز هم دست من بند بود ولی بیرون و دریا میرفتیم بعد از دوروز کلاردشت رفتیم سمت بابلسر  ویلا امین دوست بابا امیر چها رزو هم انجا بودیم و بشتر دریا میرفتیم و بازرا و یه روز هم خونه دختر عموم بهناز رفتیم اون موقع حامله بود و روزهای اخرش را طی میکرد 

باب حسن و کمند

 

کمند و کیمیا

پاهای کمند

دایی و کیمیا

عشق مامان

عزیزای من

فسقلی

جنگل نور 

جنگل نور

عاشقتم

 

هستی من

دنیای من

دخمل گلم

عسل مامان

طراحی روی ماسه

 

اعزیز من

عزیز دلم

اینجا موج اومد روی سر کمند و گریه کرد 

اخر سفر بود و ایستادیم سو غاتی بخریم 

سفر خوبی بود و حسابی خوش گذشت 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد