آذر و دی و بهمن واسفند
ماه آذر از راه رسید کیمیا خانومدیگه نوشتن و خونذن را تقریبا یاد گرقته بود خدا را شکر شوق با سواد شدن را داشت کمند هم پا به پای اون کارها ی جدید یاد میگرفت برای رشد کمند که کم بود پپیش دکتر بردمش و یه سری دارو تقویتی براش گرفتم البته بعد ازمایش خون و ادرار که چه برمن گدشت تا ازمایش خون داد و چقدر صدام کرد
ماما...ماما گریه ام گرفته بود الهی هیچ مادری گریه بچه اش را نبینه مگر گریه خوشحالی
اون ماه بابا امیر از شمال و تهران مهمان داشت ما خونه را خالی کردیم تا مهمانهای بابا راحت باشند و به خونه بابا حسن رفتیم تقریبا یک هفته اونجا بوددیم حسابی به دخترها خوش گدشت
بابا امیر روز تولدش را با دوستاش به قشم رفت و ما تولد نگرفتیم و از قشم کلی سوغاتی براشون اورد
غدای رستوران من و بابام سیتی سنتر
اولین مسواک زدنش
تولد مامان و سوچرایز بابا امیر
اولین پارک کمند
مهمونی عمو مهدی تو رستوران
اولین بازدید از میدان نقش جهان
تولد خاله مینا و سوپرایز اقا بهنام
19 اسفند وجشن عروسی کیانوش