کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 9 روز سن داره

دختر یلدا

آرزوی خیس شدن

1390/4/18 9:49
نویسنده : مامان و بابا
349 بازدید
اشتراک گذاری

١٦/٤/١٣٩٠:

تصاویرشباهنگ Shabahang Pictures

 

امروز تولد بابا خودمه .از همین جا صورتش را می بوسم و تولدش را تبریک میگم و برای  سلامتیشون دعا می کنم    

 

 

امروز  جمعه  است و صبح ساعت 9 از خواب بیدار شدیم کیمیا خوش حال بود که پیشیش  بودم وقتی دید کنارش خوابیدم زد سر شونم

گفت : مامان

کار

گفتم : نه . امروز جمعه است

بعد خندید

و گفت: فیش فیش ( شیر ) و خودش را انداخت روی شکمم وبعداز خوردن صبحانه رفت تلویزیون ببینه عاشق حیوانات بود

       

برنامه درباره کوروکودیلا بود

وبعد

رفتیم خونه خودمون آخه قرار باب امیر چند روز دیگه برگرده و ما اومدیم خونه تا خونه را برای اومدنش آماده کنیم

niniweblog.com

ماشا الله اتاق کیمیا تا دم در اسباب بازی بود فقط 2 ساعت طول کشید تا مرتب کردم و

بعداز ظهر قرار بود با خاله بابا و فیروزه و شهاب پسرش بریم پارک .   

 وقتی رسیدیم پارک دیدیم که آقا شهاب تازه از زیر دوش فواره وسط پارک اومدن بیرون و مثل موش اب کشیده بود و در حال تعویض لباسهاش بود کیمیا با تعجب داشت نگاش میکرد آخه این دوتا 6 ماه با هم فاصله سنی دارند و شهاب بزرگتر و زیادهنوز با هم ارتباط دوستی برقرار نکردند بعداز تعویض لباس ، شهاب اومد سمت کیمیا و توپ کیمیا را می خواست و کیمیا درحال خوردن پفیلا بود وبه شهاب تعارف کرد و با ه به اصطلاح دوست  شدند و کمی بازی کردند

niniweblog.com

و کیمیا قضیه خیس شدنش را مکررا تعریف میکرد و بدش نمی اومد خودش هم خیس شود کیمیا خاتون از مای بیبی بدش اومده بود و به زور اجازه این کار را میداد وبالاخره زور شد و من را مجبور کرد تا بازش کنم و بعد خیلی  خوش حال شد            بعداز شام رفتیم قدم بزنیم باز هم جای خالی امیر ..... کیمیا توی بغل من قدم میزد دیگه خسته  شده بودم وهر کاری کردم از بغلم بیاد پایین موفق نشدم تا بالاخره بهش گفتم می خوای اب بازی کنی و اون موقع با اشتیاق کامل پرید پایین و تو یجوی های کوچیک وسط پارک قدم میزد و ذوق میکرد تا ناگهان .................پاش سر خورد و افتاد توی اب وخیس اب شد و به ارزوش رسید  چون من منتظر بودم گریه کنه ولی لز ته دل می خندید ..............

niniweblog.com

 

سریع بغلش کردم ولباسهاش را عوض کردم و بعد اومدیم خونه و توی ماشین  توی بغلم  

بیهوش شدهزار تا بوس برای تو Kiss Scraps and Graphics

برای دختر گلم :

 

این هم برای خنده :

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان روان شناس
18 تیر 90 14:00
با افتخار لینک شدید
ساناز
19 تیر 90 11:04
سلام دوستم خوبي الهي مثل اينكه اين بچه ها هم از ديدن ما صبح ها تو رختخواب تعجب مي كنن و حسابي شرطي شدن ... الهي زنده باشه اين دختر شيرين زبونت خانمي باي و بوس
مامان آريا
19 تیر 90 11:09
قربون دختر گلم برم خاله فداي اون شيرين زبونيات و شيطونيات ماماني تولد باباجونيتم مبارك
farnaz
19 تیر 90 12:19
behetun tabrik migam shoma tanha kesi budin k ba web pagetun taht tasir gharar gereftam linketun kardam eykash manam betunam ye mamani mesle shoma sham!
shima
19 تیر 90 12:21
slm man ye dokhtare 18 salam va az in kare shoma kheyli kheyli khoosham oomad man ham age roozy maman shodam hamin karo vase azizam mikonam
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد