اول مهر 96🐹
خوبِ من صـبحِ دل انگیزت بخیر
اول مِــــهر است و پاییزت بخیر
صــبحِ زیبا و هوایى دلفریب
بوی پاییز دل انگیزت بخیر
آرزو دارم شوى غرقِ اُمید
دایما صبح سحر خیزت بخیر
پاییز برای من خاطره است سالگرد ازدواجمون
هم تولد شوهر جان
هم تولد خاتونم ️
صبح زود بیدارش کردم و ابجوش و عسل بهش دادم و یک لقمه و میوه برای تو کیفش
خوشحال بود و هیجان داشت
زیر قران ردش کردم و بوسیدمش و براش اسفند دود کردم و به امید خدا راهی شد و سرویسش اومد و رفت
ظهر که برگشت براش پیتزا درست کرده بودم
اونم برای من سورپرایز داشت و نماینده کلاس شده بود با هلیا و رها هم باهم تو یک کلاس و یک نیمکت بودند
چون تکالیفش را سریع و درست نوشته بود نماینده شده بود و این به هیجانش اضافه کرده بود
عصر موقع درس خوندن کمند هم میخواست درس بخونه و میز صندلی میخواست من هم براش ابرنگ اوردم اون مشغول شد
#اولین_روز_دبستان
اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شاد و خندان بازگردبازگرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بوددرس پند آموز روباه وخروسروبه مکارو دزد چاپلوسروز مهمانی کوکب خانم استسفره پر از بوی نان گندم استکاکلی گنجشککی با هوش بود فیل نادانی برایش موش بودبا وجود سوز وسرمای شدید ریز علی پیراهن از تن میدرید تا درون نیمکت جا میشدیم ما پرازتصمیم کبری میشدیمپاک کن هایی زپاکی داشتیمیک تراش سرخ لاکی داشتیمکیفمان چفتی به رنگ زرد داشتدوشمان از حلقه هایش درد داشتگرمی دستان ما از آه بودبرگ دفترها به رنگ کاه بودمانده در گوشم صدایی چون تگرگخش خش جاروی با با روی برگهمکلاسیهای من یادم کنیدبازهم در کوچه فریادم کنیدهمکلاسیهای درس و رنج و کار بچههای جامههای وصلهداربچههای دکه سیگار سردکودکان کوچه اما مردِ مردکاش هرگز زنگ تفریحی نبودجمع بودن بود و تفریقی نبودکاش میشد باز کوچک میشدیملااقل یک روز کودک میشدیمیاد آن آموزگار ساده پوشیاد آن گچها که بودش روی دوشای معلم یاد و هم نامت بخیریاد درس آب و بابایت بخیرای دبستانیترین احساس منبازگرد این مشقها را خط بزن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی