ابان 96
تمرینات هاکی کیمیا هر جمعه در سالن تختی
اومدن عمو ابراهیم با دخترش اوینا از کانادا
عمو ابراهیم از کانادا اومده بود و برای ناهار خونمون بودند
5 ابان عمو و عمه دعوت کردیم و کمند و کیمیا حسابی خوش گذروندند
یک روز پاییزی و پارک ملت با دوستان کیمیا
و خاله بازی و مهمون بازی کمند
تمرینات کیمیا جون
هر روز موقع نماز چادر و جانمازس را میورد و کنار من نماز می خوند
لباس عروس کیمیا را پوشید
اخر شبها موقع خواب میرفت سراغ وسایل من و عطر و رژو گردبند و..... همه را اویزیون میکرد
مهمونی خونه عمو مهدی
خاتونم. تازگی ها شروع کرده از خودش عکس سلفی بگیره
این هم جشن تولد باباجون حسین که سوپرایز شدن و من هم کیک پختم
این هم یک عکس خوشگل از مهمونی خونه عمه
خواب قشنگ دخترم
کمند توی19 ماهگی بود حسابی حرف میزد و 3 تا شعر حفظ بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی