از شیر گرفتن کمند
بازهم مرحله سخت دیگه از زندگی .
کمند وابستگیش به شیر زیاد بود و وزنش کم ، همه میگفتن از شیر بگیرش تا خوب بشه
به زبون راحت بود ولی در عمل سخت
بعد از جلسه قرض الحسنه که در با دکتر راست قلم برگزار شد شب خونه اومدیم حمامش کردم عادت داشت اخر حمام شیر میخورد اونجا شیرش دادم و چون میدونستم تصمیم گرفتم بهش ندم خیلی ناراحت بودم
از حمام اومدیم بیرون و گفت شیر میخوام گفتم بعد از شام
شام خورد و یادش رفت شیر میخواست منم چسب رده بودم گفتم زخم شده خوب شد بهت میدم اون شب چون سیر بود بیدار نشد ولی صبح دوباره گفت : شیر میخوام می می خوب نشد
گفتم : نه هنوز و از اینکه از سادگیش سواستفاده میکردم از خودم بدم اومده بود دوباره خوابید و بیدار شد گفت : مامان خو ب نشدی
گفتم : نه و بع بیدار شد صبحانه خورد
اون روز براش لوبیا سبز پختم که دوست داشت و خورد و بهانه نگرفت
موقع خواب بعد اط ظهرش گفت : می می ات خوب نشد ببینم
و دید و دوباره گفت : حالا من چکار کنم
باش بازی کردم تا خوابش برد
چند روز بر همین منوال بود و تا چند روز بعدش دوباره سرا غ گرفت
مامان جون صدیق بهش گفت : می می نیست نباید بخوری
عصبانی شدی و گفتی : من میخوا من دوباره میخورم مال خودمه
و چند بار گفتی : من دوباره میخورم
هروروز سراغ میگرفتی تا بعد 18 روز گفتی : می می ات خوب شد گفتم : نه هنوز میسوزه ولی چسب داره میخوای بخوری
گفت :بخوارونمش خوب بشه
گفتم : دلت میخواد بخوری
گفت: نه نه نه
ولی همچنان موقع خواب شکمش را میزنه به شکمم و میخوابه
ولی خیلی مظلوم بود و اروم بود
عاشقتم کمندم