کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 10 روز سن داره

دختر یلدا

یک خبر مهم

1390/4/23 11:24
نویسنده : مامان و بابا
317 بازدید
اشتراک گذاری

22/04/1390

سلام

داشتم میمردم دو روز بو داینترنت شرکت قطع بود توی خونه هم وقت نمی کردم سر بزنم

یک خبر مهم :   

 

بابا امیر امتحاناتش تموم شد و به آغوش گرم من و کیمیا برگشت وای که چقدر دلم براش تنگ شده بود

deborah.mihanblog.com

بابای صبح روز چهاشنبه ساعت ١٠ رسید اصفهان و من مرخصی گرفتم و رفتم دنبالشون نزدیک ساعت ٢ بود که رسیدیم خونه کیمیا از صبح چشم براه بابا بود وقتی صدای زنگ را شنید این دفعه به جای ماما بلند گفت :   ماما   ماما   بابا   بابا  ووقتی باباش را دید با خندای خیلی متین نگاهش کرد و سرش را پایین انداخت و رفت بغلش و بوسیدش و بهش گفت بابا  افش  افش ( بابا کفش خریدی ) کیمیا واقعا خوشحال بود

بابا امیر هم صبرش از خود من و کیمیا کمتر بود یک دم می بوسیدش و یه عالمه سوغاتی :باور می کنید 13 دست لباس دخترونه   4 تا شلوار  3 تا شلوارک  لوازم پزشکی   پازل انواع و اقسام  4 تا بلوز تک و.کفش.....

deborah.mihanblog.com

کیمیا هم دونه به دونه اشون را نگاه میکرد و من  بابا  من  ( بابابرای من خریده) و بعد هم جعبه لوازم پزشکی اش را برداشت و شروع به بازی کرد و امیر هم کاربرد یک به یک را براش گفت و اونهم همه را ضبط و اجرا کرد وبه عروسکهاش آمپول میزد و صدای قلبشون را تست میکرد  وقتی بهش می گفتم : خانم دکترمن حالم خوب نیست . 

با اشاره میگفت : استینت را بزن بالا   جیز جیز و گوشی را می ذاشت روی قلبت و دهانت را هم میدید و با چکش میزد سر زانو وبعد میگفت : اورس   (قرص) بخور و می خندید

می خوام براش یک روپوش سفید کوچولو بدوزم چون اتیکت اسم هم داره

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد