اب بازی و یک بوس شیرین
روزهای جمعه یکی از بهترین روزهای هفته است نه برای اینکه سرکار نمی ریم برای اینکه وقتی عزیزانت بیدار میشند با خنده اونا را می بینی مخصوصا دخمل گلم
دیروز جمعه بود و کیمیا خانومی وقتی از خواب بیدار شد خیلی خوشحال از اینکه پیششم تومد طرفم دستهاش را باز کرد و بغلم کرد و خندید بوسدمش نه یکی هزارتا...............
رفت سر قصریش نشست جیشش را کرد و دسها و صورتش را شست و اومد و رفت سمت اتاق که حوله را برداره صورتش را خشک کنه آخه یک گیره کوچولو زدیم کنار حوله های خودمون و در ارتفاعی که کیمیا به حوله ا ش دسترسی داشته باشه و اونهم از این بابت خیلی خوشحاله
بعد صبحانه اماده کردم کمی خورد اون روز قرار بود بریم باغ عمه طبق معمول عمه رطوبت سنجی داشت و چون کارش زود تموم میشد ما هم میرفتیم وقتی رسیدیم اونجا کیمیا اول گفت : ببعی وجیش
رفتیم سراغ ببعی و به اونا هم صبح بخیر گفتیم ، کیمیا می گفت دوربین را بیار از اونا عکس بگیر ولی من اون روز دوربین نبرده بودم
بعد کیمیا گوشهاش را تیز کرد و صدای اب را شنید و با خوشحالی گفت : مامان با با با ( اب اب )
رفتیم سراغ استخر کوچکی که اب می ریخت داخلش و به سمت جوی های کوچکی روانه می شد ومن کیمیا را لخت کردم فرستادمش توی این جوی و اون حسابی اب بازی کرد تا کار عمه و بابا امیر تموم شد وقتی اومدن عمه گفت : من دوربین آوردم و با دوربین عمه عکس گرفتیم :.......
بعد لباس پوشید و اومدیم سمت خونه توی ماشین بدنش افتاب خورد حسابی گرم شد و به این طریق
خوابید
وقتی رسیدیم خونه بیدار شد و کاملا شارژ بود دست انداخت دور سرم و پیشونی من را بوسید خیلی تعجب کرده بود بغلش کردم و بوس بارونش کردم ........
الهی من قربون این درک و شعور و اخلاق و قشنگیهات