بدون عنوان

اولین بهار خاتونم

امسال عید نوروز و بهار حال و هوای دیگه داشت . امسال من و امیر هم گلی تازه توی بهار تازه و سال نو داشتیم پارسال ، سال 88 چنین موقعی فکرش را هم نمی کردم سال دیگه با فرشته خوشگل سر سفره هفت سین بشینم راستش را بخواهید سال 88 به نیت بچه سر سفره هفت سین یک لاله کوچک و یک سبزه وماهی کوچک گذاشتم ولی فکرش را هم نمی کردم این نیت بزودی به واقعیت تبدیل میشه و من وامیر از این بابت خیلی خوشحالیم.

شب سال تحویل همه فامیل من خانه عمویم بودیم و اون شب خیلی به من وکیمیا وامیر خوش گذشت . امیر اخلاق خاصی داره اگه ببینه من یا کیمیا جایی که هستیم احساس خستگی کردیم سریع اونجا را ترک میکنه و اون شب هم کیمیای 4 ماهه من کمی خسته شده بود و خوابش گرفته بود برا همین اولین کسانی بودیم که مجلس را ترک کردیم .

کیمیا اخلاق خاصی داشت و توی شلوغی خوابش میگرفت وهرجا میرفتیم اگه یک کم شلوغ میشد خیلی راحت می خوابید .

از فردا صبح دید وبازدید شروع شد و کیمیای من هم به دنبال ما به دست بوسی بزرگترها می امد ولی خدایش خسته میشد .

از قضا از روز سوم عید عمه مینا ابله مرغون گرفت و ملاقات ممنوع شد البته همه میگفتند بچه تا شش ماه مریض نمیشه ولی من و امیر میترسیدیم و خیلی احتیاط کردیم تا عمه جان حالش خوب شد اخه ما با هم زندگی میکردیم اونا طبقه بالا و ما پایین و عمه مینا از پشت شیشه کیمیا را ملاقات میکرد تا زمانیکه حالش خوب شد .

کیمیا روز 8 فروردین خودش تنها یک کم برای چند ثانیه بدون کمک روی مبل نشست و خودش هم

خوشحال بود .

روزها گذشت ................

واما سیزده بدر  

امیر راضی نمیشد با بچه بریم توی طبیعت و میگفت مریض میشه ولی به اصرار من به یکی از باغهای اطراف اصفهان رفتیم واقعا خیلی خیلی خوش گذشت حیف نبود نریم وکیمیا هم که از بیرون رفتن و گردش کردن خوشش می امد بسیار خوشحال بود

البته کمی سرد هم بود ولی حسابی لباس پوشیده بود این هم چند تا عکس  

 الهی مادر همیشه مثل بهار سبز و با نشاط و تازه باشی وهمیشه چون بهار پر امید پر انرژی .

اولین بهارت را جشن گرفتم و ازخدای بزرگ خواستم تا عمری پر برکت با عزت و پر افتخار نصیبت کند و همیشه دل و دستانت مثل بهار نوید بخش برا یمردم باشد