برای بابا حسین دعا کنید
امیر 23 اسفند بعداز یه ماه دوری اومد خونه و برای دخملی یه باب اسفنجی اورد و یه بسته مداد رنگی و یه تقویمی قدیمی عکسهاش را بعد میزارم اون شب برای اولین بار توی اتاقش تنها خوابید البته با هزار ترفند ولی زود پذیرفت .
حادثه خبر نمیکنه ...
کی فکرش را میکرد ....
صبح جمعه با سرو صدای مهرداد و که با عجله به در میکوبید بیدار شدیم ..
بابا حسین حالش بد شده بود سکته کرده بود
امبولانس اومد و بردنش اورژانس و از صبح تا حالا دستمون به بیمارستان بوده ...
امروز عقد دعوت داشتیم ولی نشد بریم ولی دخملی با خال مینا رفت و ما هم رفتیم بیمارستان ملاقات
و شب ساعت 9 برگشت ولی از بس بازی کرده بود خواب بود
ساعت 12 از بیمارستان خبر اومد که حال بابا حسین بد شده و با به بیمارستان دیگه منتقل بشه
الان که درام مینویسم تنها با دخملی هستم وهمه بیمارستان هستند
تو را خدا
دعا کنید