كيميا ودي و بهمن 92

13 دي  عصر وقتي اومدم خونه قرار گذاشته بودن  همگي برند خونه عمه بتول ف من هم سريع كيك پختم و مامانصديق هم آش رشته پخت و راهي خونه عمه بتول شديم اونجا تي حياط اتش  روشن كرديم و كيميا هم حسابي بلبل زبوني كرد و با بدري چمدون كودكيهاي بدري را باز كردن و مشغول جستجو در وسايل بدري شد و در اخر كار به بدري گفت : شما براي تولد هيچ كادوي نداديد نمي خواي كادو بدي و  بدري دختر عمه امير هم بهش يه جفت گل سر و گير سر بهش داد ولي موقع رفتن بدري  يه  ساك بزرگ عروسك داشت كه بسته بندشون كرده بود خانومي به كولش كشيد و  بابا را صدا زد كه بابا امير اينا بزار توي ماشين اينا براي منه

همه زدن زير خنده كه خوش اشتها يه ساك   با اين همه عروسك ....

كجا مي بري

گفت : اخه اينا را بدري براي من درست كرده

بدري مي خواست يه خرگوش بهش بده ولي من اجازه ندادم و گفتم كاردرستي نيس به زور بخاهي ببري

اين هم كيك تولد خودمه ....

خيلي بي حوصله درستش كردم

16 دي بالاخره اصفهان برف اومد كيميا تا حالا برف نديده بود

شادي نوه عمه ام هم همون روز به دنيا اومد

مبارككككككككككككك باشه

اين هم كاردستي ادم برفي

جاي دست و پاي كيميا در سن 4 سالگي

بازي

اينا هم هنرهاي  بابا امير كه عاشق بلوك بازي و يه بسته 200 تايي بلوك گرفته تا بتونه همه چي بسازه

اب پرتقال گيري خانوم صبح جمعه

دست زنداي منيره درد نكنه

اين عروسكهاي دست  ساز  را  زن داي به مناسبت تولد دخمل براش درست كرد و براش كادو آوردن

كيميا هم اسمشون را گذاشت فلفلي و قلقلي

اين جا در حين بازي پاهاش را كرد توي دسته  صندلي و نميتونست بيرون بياد و ماهم كمكش نكرديم تا خودش تلاش كرد و بيرون اومد

اين جا خودش را خوشگل كرد تا بريم پارك سيمرغ و حسابي  بازي كرد و خوش گذروند

20 دي نوه خاله ام هم به دنيا اومد ملودي

مبارككككككككككككك باشه

چون توي فلوت پيرفت كرده بود اين جايزه را براش  خريدم

الان مثلا قايم شده تا بابا پيداش كنه

اين هم كيك تولد خواهرم مينا كه 13 بهمن تولدش بود و اماده كرديم و با كادوش رفتيم خونه بابا حسن