ازمايشگاه
روز شنبه 19 بهمن تصميم گرفتم ببرمت چكاب كامل اون روز كلاس نداشتي صبح بابابا امير حسابي بازي كرده بودي و فلوت تمرين كرده بودي . عصر كه به خونه اومدم رفتم نوبت گرفتم و برگشتم خونه اون روز ظهر تو رفته بودي بالا روي تخت بابا حسين خوابيده بودي و وقتي برگشتم اومدم بالا سراغت كه ديديم تازه از خواب بيدار شدي و اومدي بغلم ولي از بس خوابيده بودي حال حرف زدن نداشتي وفقط با يه خنده جوابم را ميدادي . ساعت 6 عصر لباس پوشوندمت و پياده رفتيم به سمت مطب دكتر كمي منتظر شديم و رفتيم داخل و تو مثل هميشه اجازه دادي خانم دكتر تو را معاينه كنه و بعدش چون متخصص تغذيه هم بودن در مورد قد و وزن كيميا صحبت كردن تو يسن 4 سال و 1 ماهگي تقريبا 108 س قد و 21 وزنش بود و در اوج نمودار بودو خانم دكتر براي اينكه چاق نشي كمي توضيح دادن .
بعد رفتيم نوبت ازمايشگاه گرفتيم و چون ازمايش ادرا و مدفوع هم داشتي ظرفهاي مربوطه را گرفتيم و برگشتيم خونه و طبق معمول توي را شير و كيك را هم خريدي .
وقتي برگشتيم خونه و برات توضيح دادم بايد ازمايش مدفوع بدي
گفتي : من نه جيش مي كنم و نه پي پي
و همن موقع داشت به خودش مي پيچيد و دويد توي دستشويي و در را بست كه من دنبالش نرم
كمي براش توضيح دادم و بعد اجازه داد
شبها براش برنامه ريزي كرده بودم
فلوت سي دي زبان كتاب و قصه
شبي يه مورد قبل از خواب
اون شب تا ساعت 12 بيدار بود و سي دي زبان گوش ميداد خدار ا شكر علاقه داشت
صبح ساعت 7 بيدار شد و كمي سي دي ديدو اماده رفتن به ازمايشگاه شديم براش تووضيح دادم كه بايد خون بدي
گفتي : چطوري
برات گفتم وبعد نشستي روي صندلي ازمايشگاه ، متصدي كمي ناشي بود و استرس داشت نتونست رگ كيميا را پيدا كنه با اينكه سوزن را را درون دستش كرد
با نگراني متصدي تو هم گريه كردي و بعد متصدي ديگه اومد و ازت خون گرفت و دو تا جايزه به خاطر اينكه دو باره درد را تحمل كردي بهت دادن و بعد از اون رفتيم به سمت مركز و من رفتم سركار و بابا ظهر قرار بود بياد دنبالت
ظهر بابا اومده بود دنبالت و بردبودت پارك و حسابي خوش گذرونده بود
شاد و سلامت باشي