کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 14 روز سن داره

دختر یلدا

ابیانه

1393/2/5 15:42
نویسنده : مامان و بابا
779 بازدید
اشتراک گذاری

 صبح  5 اردیبهشت جمعه با برنامه ریزی قبلی قرار شد با خاله امیر و فیروزه و فریبا خانوم و ماما صدیق و ... بریم ابیانه ، صبح ساعت 6 راه افتادیم  به سمت ابیانه کیمیا از دیدن شهاب خوشحال شد و خوشحال بودکه کسی هست که باهاش بازی کنه نزدیکای نطنز کنار یه برکه اب برای صبحان توقف کردیم و جاتون خالی صبحانه خوشمزه ای خوردیم  توی برکه پر از مرغابی  بود و کیمیا و شهاب حسابی براشون نون پوسته تخم مرغ و پنیر و ....

برکه مرغابی

گلهای شقایق کنار جاده

ماهگل من

ریختن بعداز اون  راه افتادیم  به سمت ابیانه و حدود ساعت 9 بود که رسیدیم و کیمیا و شهاب و امیر سه تایی  یه الاغ سواری طولانی داشتن و حسابی  بهشون خوش گذشت

البته قبلش میخواست  سوار یه الاغ حامله بشه که وقتی براش توضیح دادم قانع  شد

الاغ حامله

الاغ سواری

خانه های ابیانه

کیمیا و شهاب

بعداز اینکه این عکس را گرفتم و توی دوربین دید گفتی : مامان عکس دوتایی این پسره کیه توی عکس حواست را جمع کن

خانومهای ابانه

عشق من

سر ساعت 11 بود که دیدیم تقریبا همه پیرزنها  یه بستنی دستشون و دارن می خورن

 

عاشق این عکسم

بابا و مامان و کیمیا

نمای از ساختمان

مسجد اباینه

طبعت ابیانه

کفشدوزک

خاک بازی

این جا شهاب سردش بود و خانومی کتشون را دادن اقا شهاب بپوشه

بعداز دیدن از روستای ابیانه و خرید و الوچه و لواشک و سیب ترش عازم  شدیم به سمت بیرون از روستا تا برای ناهار غذا تهیه کنیم و بعدا ز درست کردن ناهار و صرف ان ، کیمیا و شهاب و امیر تا عصر کنا این جی کوچک بازی کردن .و عصر راه افتادیم به سمت خونه که کیمیا خانوم توی ماشین بیهوش  شد .

خیلی خوش گذشت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد