ابیانه
صبح 5 اردیبهشت جمعه با برنامه ریزی قبلی قرار شد با خاله امیر و فیروزه و فریبا خانوم و ماما صدیق و ... بریم ابیانه ، صبح ساعت 6 راه افتادیم به سمت ابیانه کیمیا از دیدن شهاب خوشحال شد و خوشحال بودکه کسی هست که باهاش بازی کنه نزدیکای نطنز کنار یه برکه اب برای صبحان توقف کردیم و جاتون خالی صبحانه خوشمزه ای خوردیم توی برکه پر از مرغابی بود و کیمیا و شهاب حسابی براشون نون پوسته تخم مرغ و پنیر و ....
ریختن بعداز اون راه افتادیم به سمت ابیانه و حدود ساعت 9 بود که رسیدیم و کیمیا و شهاب و امیر سه تایی یه الاغ سواری طولانی داشتن و حسابی بهشون خوش گذشت
البته قبلش میخواست سوار یه الاغ حامله بشه که وقتی براش توضیح دادم قانع شد
بعداز اینکه این عکس را گرفتم و توی دوربین دید گفتی : مامان عکس دوتایی این پسره کیه توی عکس حواست را جمع کن
سر ساعت 11 بود که دیدیم تقریبا همه پیرزنها یه بستنی دستشون و دارن می خورن
این جا شهاب سردش بود و خانومی کتشون را دادن اقا شهاب بپوشه
بعداز دیدن از روستای ابیانه و خرید و الوچه و لواشک و سیب ترش عازم شدیم به سمت بیرون از روستا تا برای ناهار غذا تهیه کنیم و بعدا ز درست کردن ناهار و صرف ان ، کیمیا و شهاب و امیر تا عصر کنا این جی کوچک بازی کردن .و عصر راه افتادیم به سمت خونه که کیمیا خانوم توی ماشین بیهوش شد .
خیلی خوش گذشت