نامزدی و عقد عمو مهدی و درخواست ازدواج کیمیا
بالاخره سور و سات مراسم نامزدی اماده شد و 11 اردیبهشت مراسم نامزدی برپا شد و کیمیا که عاشق عروسی و شادی بود لباس پوشید و موهاشم را هم به قول خودش گل کرد اماده و حاضر برای رفتن به جشن نامزدی ، شب خوبی بود و کیمیا چون دفعه اول بود با این خانواده اشنا میشد خیلی اروم و متین برخورد کرد وفقط لبخند تحویلشون میداد .اون شب به خیر و خوشی تموم شد برگشتیم خونه .
فردای اون روز من را صدا زدو گفت : مامان اجازه میدی من با شهاب ازدواج کنم
گفتم : چرا میخواهی ازدواج کنی
گفت : اخه خوبه شیرینی میدن کیک میدن خوش میگذرونه
بعداز مراسم نامزدی برای تولد حضرت محمد قرار عقد گذاشتن ولی یه عقد کوچک و خودمونی اون کیمیا خیلی بیشتر ذوق داشت و به قول خودش شیک کرده بود و موهاشم را هم گل کرده بود و عمو را همراهی میکرد و دسته گل عروس را را حمل میکرد .
مراسم عقد توی مهظر بود و بعداز اون همه رفتیم خونه پدر عروس و کیمیا بعداز کمی نشستن دیگه طاقت نیورد و با آوا دختر خواهر عروس شروع به بازی کردن و مسابقه دو گذاشته بودن
تا اخر شب اونجا بودیم و کیمیا حسابی با عمو رقصید و شا باش گرفت و بعد میداد به عروس و دوباره میومد عین همون پول را از مامان صدیق میگرفت
بهش گفتم : مامان شا باشها را برای خودت میدن نده به کسی
گفت : اخه عمو و عروسش ازدواج کردن پول میخوان
گفتم :پس چرا میایی دوباره میگیری
گفت : برای اینکه دوباره بهشون بدم
اون شب هم تموم و برگشتیم سمت خونه که تو راه خونه خودش را زده بود به خواب ، ما فکر کردیم خوابه بابا بغلش کرد بردش توی تختش که ناگهان خندید و چشماش را باز کرد و گفت : گول خوردی
گفتم چرا اینکار را کردی
گفت: دوست داشتم بغلم کنید
آرزوی خوشبختی و سعادت برای همه عمو و زن عمو را را داریم