باغ دایی جمشید
یه روز جمعه دایی نادر و مامان زهره و دایی جمشید قرار گذاشتن برن باغ و از ما ه دعوت کردن بیایم و ما هم از خدا خواسته رفتیم باغ کوچک ولی زیبایی بود .
کیمیا اون روز همبازی نداشت ولی با ابو شن حسابی سرگرم شده بود و استخر سازی میکرد
اون روز هم به خوبی سپری شد و عصر همه به خونه هاشون رفتن .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی