کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 9 روز سن داره

دختر یلدا

عاشورا و تاسوعا

1393/8/13 21:28
نویسنده : مامان و بابا
728 بازدید
اشتراک گذاری

یه روز قبل از عاشورا و تاسوعا عصر یکشنبه رفتم دندونپزشکی و دوندون عقلم را کشیدم نصفش زیر لثه بود و بازور دراومد خیلی درد کشیدم سه روز قبلش مادر بزرگم به علت بالا رفتن اوره اش توی بییمارستان بستری شده بود وقتی رفته بودیم ملاقاتش گفت: یعنی من تا عاشورا مرخص میشم که نزرم را بپزم و روز شنبه ار بیمارستان مرخص شد

روز دوشنبه از درد دندونم هیچ کار خاصی نکردم فقط برای داداشم که مهمون داشت الویه پختم اخه مامانم رفته بود پیش مادر بزرگم ، روز عاشورا صبح کیمیا را سوار ماشین کردم وراهی خونه مادربزرگم شدم همهگی جمع بودن و طبق معمول بوی ابگوشتش تموم فضای خونه را پرکرده بود ناهار را که خوردیم عصر برای شام غریبان رفتیم سر مزار پدر بزرگم وازش خواستیم مادربزرگ را دعا کنه تا خوب  بشه من بودم الهه و مینا و کیانا و خاله و مادرم و کیمیا ف اون شب برای شفای همه مریضها دعا کردیم و برگشتیم وقتی برگشتیم مادربزرگم و پدرم و دختر عموم مادرم اونجا بودن

 

شام غریبان

مادربزرگم گفت : جه خبر؟  کجا رفتید ؟  من هم براش تعریف کردم

گفت : چرا ناراحتی

گفتم : دندون کشیدم

گفت: مادرجون من هم تموم لثه هام زخم نمیدونم چرا؟

گفتم : با نمک بشور دندونهات  را شاید بهتر شوی

گفت: دیگه خسته شدم گریه

گفتم : ناراحت نباش امیدت  به خدا باشه خوب میشی

دیگه نمیدونستم که هفته دیگه بین مانیست اون اخرین دیدارمون بود

هنوز که یادم میفته تنم میلرزه

 

شفای همه مریضها    آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد