اسفند 93
ماه اخر سال از راه رسید ،این ماه هم کارهای توی خونه زیاد و هم کارهای شرکت ،و باید هماهنگی درستی انجام میدادم تا به هر دو کار برسم .کیمیا خانومی هم قرار بود کمک کنه توی مدرسه هم فعالیتهاشون بیشتر شده بود و از مامانها خواسته بودند سبزه بزارند سبز بشه برای روز 2 اسفند که جشن دارند ، خاله مینا هم 7 اسفند رفت مکه و 17 اسفند برگشتند و عمه مینا هم که 10 اسفند عازم کانادا شدن ،خلاصه برنامه ها زیاد بود وقت کم .....
این ها یه سری از فعالیتهای مدرسه ....
میدون نقش جهان
مهمان امدن و زنگ زدن در خونه ...
دعا کردن
یه روز برفی
شناخت اعضای صورت
بنا و مشاغل
اینجا سرش را اورده بود پایین و ذوق موهاش را میکرد که بلند شدن ولی براثر مراقبت نکردن موهاش کوتاه شد ...
این هم سبزه شاهی ما تو گلدون
جشن 20 اسفند
توی جشن 2 تا شعر خوندن از حافظ و مولوی و تاتر اجرا داشتنو فیلمش را گرفتیم
بازگشت خاله مینا از مکه
کیمیا تا خاله اش را دید دوید بغلش و بعد از کمی ( چند دقیقه ) صبر گفت : خاله سوغاتی من کو؟؟؟؟
و دیگه صبر نداشت به گونه ای که تا رسیدیم خونه سریع سراغ ساکش رفت و یکی از سوغاتیهاش را تحویل گرفت و حسابی خوشحال شده بودو سوغاتیهاش به شرح زیر بود الینه لباس و کلاه تابستونه هم بود بنده خدا تا تونسته بود برای خانومی سوغاتی خریده بود
این سگ صورتی را بابا امیر از تهران برات اورد خیلی دوستش داشتی چون راه می رفت و صدا میکرد
این هم جوجه ای که شب عید برات خریدم و چون صدا میداد مجبور شدم دو تا بخرم
ما قرار گذاشتیم 28 اسفند به سمت مشهد حرکت کنیم صبح روز حرکت خاانومی باید جوجه هاش را تحویل میداد ولی خیلی گریه کرد
این سفره هفت سین ما که قبل از رفتن چیدمان شد
به امید خدا امسال هم با همه تلخی ها و شیرینهاش تموم شد و داریم کم کم وارد سال نو می شیم امسال عزیزی را از دست دادیم که هنوز پروازش باورمون نشده
جای مامان جون میمینت امسال خییییییییییییلی خالیه اصلا باور نمیکنم که نیستش
روحش شاد ....