کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 15 روز سن داره

دختر یلدا

کیمیا و تابستون 92

  سیر پاک کردنش ......   لباس سوغاتی عموابراهیم بود که امسال اندازش شده بود و از هند اومده بود ... یه شب خونه بابا حسن لباسهایش  را خیس کرده بود و من هم لباس اضافه نبرده بودم بنابراین لباس خاله را پوشید .... این کوچولویی ناز هم آنیتا تازه وارد ترین فرد خانواده که 2 ماه به جمعمون پیوسته و دوست داره کیمیا باهاش حرف بزنه .... کیمیا خانوممممممممی و ازمایشگاه خانگی و موش ازمایشگاهیش علی .........   ماسه بازی در موسسه ... امسال بابا حسین و مامان صدیق صبح زود میرفتن پیاده روی و کیمیا هم  ساعت رفتنشون رامی دانست و بیدار...
27 شهريور 1392

خلاصه ای از خاطرات

                                                      یه مدتی هست که نتونستم در مورد خاطرات دخملم بنویسم بعداز باغ جعفر قلی ما نقل مکان کردیم خونه بابا حسن تا بابا امیر خودش را برای امتحاناتش اماده کنه . 4 تیر دختر احمد پسر عمه به دنیا اومد و اسمش را آنیتا گذاشتن و روز 6 تیر برای دیدنش رفتیم خونشون کیمیا هم یه اردک زرد خوشگل ادو کردم  تا بعنوان هدیه بهش بده و خود...
13 مرداد 1392

باغ جعفر قلی

    امروز صبح با خانواده امیر و بابا حسن رفتیم به سمت باغ ،کیمیا از دیروزمنتظر رفتن به باغ بود و صبح زود بیدار شد که مامان امروز کار تعطیل بغلش کردم و گفتم بله امروز تعطیله و الان بیا بخواب تا صبح بشه و بعد بریم باغ و اومد بغلم خوابیدم تا ساعت 8 بیدار شد و رفت یه کیسه برداشت و اسباب بازی برداشت و طبق معمول قلم و کاغذ  هم برداشت و کلاه و عینک و کرمش را هم زد و اماده رفتن بود من و کیمیا رفتیم دنبال بابا حسن و سوار شدیم و راه افتادیم و امیر هم بابا حسین و مامان صدیق ر ا سوار کردن و راه افتادن تا به اونجا که رسیدیم دایی سعید و خانواده اش هم بودن ویکی از دوقلوها هم بودن و کیمیا شروع کرد بامهدی بازی کردن و اب بازی کردن و توت چ...
13 مرداد 1392

انتخابات فرشته

امسال انتخابات برای من رنگ و اب دیگه داشت دختر عمه ام فرشته کاندید انتخابات شورای شهر بود و چند روزی عصرها می رفتیم ستاد و کیمیا حسابی  با مهشاد و شیوا تبیلیغات میکردند و برگه ها را در خیابان به دست مردم میداند و این اولین همکاری دخترم بود و خودش هم حسابی خوشحال بود و یه شب هم رفتیم مسجد برای سخنرانی فرشته و کیمیا هم طبق معمول کاغذ و قلمش دنیالش بود و چون حوصله اش سر رفته بود شروع کرد  به کشیدن پنکه سقفی و خیلی هم جالب کشید و بعد هم چون زن ومرد با هم بودیم رفت پیش بابا امیر و نقاشی را نشون داد . خلاصه روز جمعه فرارسید و همگی رفتیم پای صندوق و کیمیا هم خیلی دلش میخواست مثل ما انگشتش  را جوهری کنه و خوشبختانه فرشته توی این ...
13 مرداد 1392

باغ بابا حسن و رفتن به تهران

   اینجا باغ بابا حسن و درختان باغ با کیمیا همسن هستن...   25 02/1392 رفتیم تهران من 27/02/1392 امتحان  حسابدرای داشتم توی اتوبوس با دختری هفت ساله بنام عسل دوست شد  اونهم میرفت تهران باباش را ببینه  ، خیلی خوشش اومده بود از شانس خوب من پشت سرمون نشسته بود و حسابی با همدیگه سرگرم شده بود و مدت سفر  را کوتاه کرده بود اخر های سفر جفتشون بلند شدند  و چون مسافرها خیلیشون پیاده شده بودن لابلای صندلیها قایم موشک بازی میکردند ساعت 10 شب رسیدیم ترمینال و بابا امیر اونجا منتظرم بود ، کیمیا بابا  را که دید پرید بغلش و حسابی بلبل زبونی کرد بد به سمت خونه راه افتادیم شام درست کردیم و خ...
18 خرداد 1392

تست کلاس های کشف استعدادها

 امسال با بابا امیر تصمیم گرفتیم کیمیا را مهد ثبت نام کنیم ولی  با کمی تحقیق ال تصمیم گرفتیم استعداد یابی بشه  و بنا براین 18 فروردین  توی کلاس کشف استعدا د و خلاقیت wat ثبت نامش کردیم و اماده شد  برای تست ، فکر نمیکردم ارتباط برقرار کنه ولی همین که رسیدیم خودش را معرفی کرد و بعد  با یکی از خاله ها رفت که تست بده وبعد از 1 ساعت اومد البته امتحان 20 دقیقه  بود وبقیه را رفته بود  با محیط کلاسها دیدن کرده بود و با زور برگشته بود ، قرار شد 20 روز دیگه جوابش بیاد   2٣/01/1392    بابا امیر هم اومد و اون روز با خانواده دایی نادر و خاله ناهید رفتیم کوه اتشگاه، اون  روز ه...
18 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد