کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 16 روز سن داره

دختر یلدا

شيرين زبونيها و اولين پس اندازش

1392/7/3 11:25
نویسنده : مامان و بابا
478 بازدید
اشتراک گذاری

 

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩

 

خاتون كلمه دكمه  را ميگه : كمپه 

يه  روز  جلوي اينه ايستاده بود  با خودش تمرين ميكرد  كمپه    دكپه  

و من هم نگاش ميكرد و هراز گاهي از من ميپرسيد  مامان چي بود 

بهش ميگفتم : دكمه 

و با خودش تمرين كرد تا ياد گرفت بگه دكمه 

 

خودش ميگه من اين  كلمه ها را اشتباه ميگم :

خچال  يخچال     عقب   عبق     جنگل   گنجل         چنگال    كنچال      نوشتم   ننشتم   و.....

niniweblog.com 

يه شب روبروي تلويزيون نشسته بود توي بغلم و تلويزيون نحوه ارايش كردن  يه خانوم  را نشون

 ميداد و يه ماشين خيلي خوشگل را هم نشون داد بهم گفت : مامان چقدر اين خانومه خشگل شد و چه

 ماشين خوشگلي داره چرا تو خوشگل نيستي چرا ناخونهات  را بلند نميكني لاك بزنيم و مو هات را

 ابي نميكني 

گفتم : ميرم سركار اجازه نميدن هر قت نرفتم سركار برات لاك ميزنم 

 niniweblog.com

پولهاش را جمع ميكنه و دور ميفته و از هر كس پول يه رنگي ميگيري و ميگه من پول ابي ندارم  پول

 سبز ندارم و كفش را پر از پول ميكنه و سخت مواظبشون هست 

niniweblog.com

يه شب رفتيم فروشگاه و من پول بر نداشتم و قبلش هم بهش گفته بودم پول ندارم و چيزي نخر 

رفت ايستاد جلوي شير كا كائو ها و ازخواص شير برام تعريف كرد 

بهش گفتم پول ندارم 

دست كرد توي كيف pink ش و از توي اون كيف كوچولوش را در اورد و گفت : خودم پول دارم 

و من هم 800 تومن از پولش را گرفتم  براش شير كاكا ئو خريدم 200 تومن براش موند 

 بعد رفت  يه كيك برداشت 500 تومن  بهش گفتم نميشه تو 200 تومن داري و نمي توني كيك

 500 تومني برداري  بايد كيك  را عوض كني 

مامان زهره با همامون بود گفت  بزار برداره

گفتم : نه پول نداره و اندازه پولش خريد كنه 

و اونهم گوش كرد و پذيرفت و خوشحال بود كه از پول خودش خريد كرد ولي برگشتيم خونه پول كيك

  را از من گرفت و گفت : كيفم خاليه و من هم 200  بهش  براي پاداش پول جمع كردن  بهش دادم 

 

niniweblog.com

 

توي روياهاش  يه برادره داره  كه اسمش   كيارش   كيانوش    سهيل   عليرضا   هست 

 

niniweblog.com

یه روز داشتم ورزش میکردم و دراز و نشست میزدم  اومد پیشم و  به من گفت : چرا ورزش میکنی ؟

گفتم : میخوام شکمم کمی کوچکتر بشه

گفت : ورزش نکن

گفتم : چرا ؟

گفت : شکمت کوچک بشه پس نی نی کوچولومون کجا میره ورزش نکن

 

 niniweblog.com

یه روز رفته بودیم خرید  با خاله مینا به مغازه دوچرخه فروشی  که رسیدیم گفت: من دوچرخه میخوام

گفتم: گرونه نمیشه 180 هزار تومن بود

کیفش را در اورد گفت : پول دارم

گفتم : چقدر

وقتی کیفش را دیدیم 150 تومان داشت بهش گفتم : مامان جون 179850 تومان کم داری پولت

  را جمع کن وقتی جمع شد میای میخری

گریه افتاد و برای اولین بار بود که برای چیزی که میخواست گریه میکرد بالاخره راضی شد که بریم

 

 خونه و وقتی پولهامون را جمع کردیم  برگردیم بخریم ولی  یادش نمی رفت و فردای اون  روز هزار

 تومن جمع کرده بود تا بریم دوچرخه بخریم

niniweblog.com 

کیمیا یه روز صبح بیدار شد و  به مامان  زهره گفته بود : من خواب دیدم

مامان  زهره چه خوابی ؟

گفت : خواب دیدم من بودم و خاله مینا و خدا رفته بودیم شب نشین

گفتم : خدا چه جوری  بود

گفت : خدا بود

گفتم : خوب چی شد

گفت : افتادم اصلا خوب نبود  دوست ندارم خواب ببینم دوست ندارم برم شب نشین  دیگه نریم شب نشین

niniweblog.com

 

یاد گرفته بود  با ترکیب رنگها ر نگهای دیگه بسازه .

و.......

 

 niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد