تولد 4 سالگي به روايت تصوير
بالاخره روز تولد رسيدو من از صبح زود توي اشپزخونهشروع به درست كردن الويه و بال و پيراشكي كردم تا خود عصر البته ساعت 3 مامانم اومدن كمكم .و بابا امير هم تزيينات اتاق را برعهده داشتن و اين شد تولد به روايت تصوير .....
قبل از اومدن مهمانها بابا امير چند تايي عكس از خاتون گرفتن و كيميا خاتونم هم كه همش ناز بود و عشوه
اينجا ازم خواست تا انگشترش را براش دستش كنم
براي گيفت بچه ها پازل و مدادتراش بابا اسفنجي در نظر گرفتم
چون مهشاد و شيوا هم متولد زمستون هستن كيميا بهشون كادوي تولد آلبوم داد
محفلمان هميشه گرم
دايي بهزاد اون شب كلاس بود كمي دير اومد
اون شب كيميا چراغها را خاموش كرد و با بابا و مهشاد رقصيدن
كادو ها
ژله هندونم خراب شد
اين هم ساعت 1 شب بعداز رفتن مهمونها
عمو عباس اون شب نتونست بياد چون تو راه برگشت از شمال بود ولي فردااون روز يه جعبه شيريني با يه خرس خوشگل براي كيميا اوردن خونه مامانم و ما هم ناهار رفتيم اونجا
واين هم خانومي براي به دست اوردن شيرينيها از بالاي يخچال
خدايا شكرت همه چي عالي بود