روز عید قربان و خانه سالمندان
این ماه قرض الحسنه خانوادگی تصمیم گرفتن برای ادای احترام به سالمندان و خوشحال کردنشون برند عید دیدنی خخانه سالمندان ف صبح روز عید 13 مهر همه اعضا به سمت خانه سالمندان رفتیم شهاب و بهار هم بودن و طبق معمومل این دو تا وروجک شروع به بازی با هم شدن
وقتی یکی یکی پیرمردها و پیرزنها میومدن اشک از چشمان هم جاری بود من نمی خواستم برم چون طاقت دیدن این صحنه ها را نداشتم ولی باز هم با کیمیا راهی شدیم خیلی غمناک بود ولی قرار بر این بود که ما اونا را شاد کنیم نه اینکه خودمون هم گریه کنیم خلاصه جشن کوچکی گرفتیم و بزن و برقصی راه افتاد و خدا را شکر کمی خنده روی لبهای غمگین این عزیزان نشست
ان روز در مورد لالایی از رادیو تلویزیون مصاحبه میکرد و از من هم مصاحبه شد و توی سیمای شهر پخش شد ولی متاسفانه نتونستن از کیمیا مصاحبه کنن چون دقیقا همون موقع خورده بود زمین و حسابی گریه میکرد
چند تایی عکس .....
خدا سایه بزرگترها را روی سر ما و خانواده هامون مستدام بفرماید