کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 25 روز سن داره

دختر یلدا

جشن کتاب به روایت تصویر

1391/9/1 12:03
نویسنده : مامان و بابا
255 بازدید
اشتراک گذاری

صبح جمعه قول بهت دادهبودم ببرمت جشن کتاب که توی باغ غدیر برگزار میشد ، صبح که از خواب بیدار شدی با چشمای پف کرد من را بیدار کردی که بریم ، من هم که دلم می خواست بیشتر بخوابم ، گفتم : کجا

گفت : بریم پارک کتاب بخریم

گفتم : باشه سریع صبحانه بخور و لباس بپوش

سریع اماده شدیم و رفتیم سمت باغ غدیر

 

 

 قبل رفتن به جشن کمی بازی کرد ...

این جا هم مسابقه مار و پله بود ...

 

این جا غرفه بازیهای فکری بود ...

 کیمیا خاتون داشتند ،کفشدوزک درست میکردند...

موقع خرید کتاب ،هرکتابی نشونش دادم گفت : نه

و اخر سر گفت : بغلم کن تا ببینم وقتی بغلش کردم یه نگاهی به کتابها کرد و دستش را دراز کرد و گفت : اون را که pink می خوام وقتی رفتم سراغ کتاب دیدم واقعا چه کتابی

انتخابش الی بود یه فرهنگنامه تصویری کودکان که پراز اطلاعات مختلف در مورد انسان حیوان وسایل و گیاهان بود وخیلی خوشحال شدم از بابت انتخابش و با اینکه گرون بود خریدمش

 

موقع برگشتن به خونه توی راه ایستادیم تابراش ماهی و میگو بلدرچین بخرم ، توی مغازه بودم که دیدم نیستش دویدم بیرون ندیدمش با اضطراب رفتم سمت کوچه ای که بغل مغازه بود دیدم با سرعت تمام دنبال یه گربه کرده و کیمیا بدو گربه بدو

دویدم دنبالش و صداش کردم

ایستاد و نگاهم کرد

گفت : چی شده

گفتم : کجا داری می ری مواظب هستی

گفت: ناراحت نباش هیچی نشده الان زودی میام

خندیدم و رفتم سمتش بغلش کردم و بوسیدمش

گفتم : اصلا مواظب ماشینها بودی

گفت : دیدم اول راست  را دیدم بعد چپ را دیدم ماشین نبود

خلاصه خرید کردیم اومدیم خونه

قبل از ناهار هوس خیاطی کردندسوزن چرخ  رادراوردم و چرخ را به برق زدم

 اینجا از عقب موهاش را بافته بودم ولی توی عکس واضح نیست

 

خیییییییییییییییییییییییییییلی دوسسست دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد