کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 16 روز سن داره

دختر یلدا

شمال 98

1398/7/26 18:05
نویسنده : مامان و بابا
396 بازدید
اشتراک گذاری
کمند، نفسم اینقدر زود بزرگ شد و حرفها و کارهاش بزرگتر از سنش بود...
همه عاشق جواب دادنش و حرف زدنش بودن...
اینکه هرشب میگفت : مامان من عاشقتم،
همیشه دوستت دارم به من قوت قلب میداد و انگیزه میداد.
با کیمیا حسابی جور شده بود باهم بحث میکردن و من لذت میبردم.
لحظه‌ای عاشق هم بودن و لحظه ای با هم بحث میکردن..
کمند مثل طوطی بود و تقلید میکرد.
هر وقت کیمیا را دعوا میکردم
میشد دختر خوب من و میچسبوند خودش را به من و چوغلی میکرد
عاشق رقص بود و با اعتماد به نفس میرقصید،
کیمیا را سرزنش میکرد که کار اشتباه نکنه
به مرتب بودن تختش وسواس داشت.
یاد گرفته بود بدون قصری بره دستشویی. و دیگه نیازی به من نداشت دیگه
✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ










روز 17 شهریور سال 1398 بعداز ظهرش تصمیم گرفتیم بریم شمال، یک شمال سرزده






دختر عمه ام فرشته گفته بود اگر شمال میرید من را خبر کن من هم بهش زنگ زدم و آماده، رفتن شدیم من و مامان زهره سریع وسایل سفر. را جور کردیم و به خاله میناهم زنگ زدیم، فرشته با بابا حسن زودتر رفت و ما هم 11 شب بعد خوردن شام و اومدن بابا امیر با بهنام رفتیم
همه چی عالی بود تا به تهران رسیدیم باد شدید ی میومد و حسابی سرد، غافلگیر شدیم
چادر زدیم و ساعت 4 بود خوابیدیم





















این هم خلاصه از مسافرت شمال ما.
شیرگاه ساکن شدیم، مرداب بابلسر، جنگل های قایم شهر، دریا، و..
همه چی عالییییییی بود خداراشکر شکر
پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد