سفر به قهرود
جای همگی خالی روز جمعه با خانواده امیر و خانواده خودم رفتیم قهرود خیلی باصفابود و خوش گذشت وکیمیا که تا باغ دید و اب و اچوله ( الوچه ) داشت از خوشحالی غش میکرد ، همینکه رسیدیم سریع کفش را در اورد و جورابهاش هم د راورد و دوید توی ابها کمی ایستاد و گفت : یخ یخ یخ و دوید بیرون .
پاهش کمی خاکی شد دوباره دوید توی اب و پاهاش را شست و گفت بغلم کن اینجا خاک هست .
خلاصه روز خیلی خوبی بود و کیمیا تا عصر بازی کرد و دنبال پروانه ها دوید و الوچه چید و نخورد و شعر الوچه را خوند
اسمت چیه ؟ تربچه
خونت کجاست ؟ تو باغچه
چی می خوری ؟ اچوله اچوله
ولی دریغ از یکی از اچوله ها که خورده باشه .
عصر موقع رفتن > گفت : شب کجا بریم
گفتم : هیچ جا دیگه امروز بیرون بودی حسابی گردش کردی .
گفت : من می رم خونه بابا حسن و رفت توی ماشین بابا حسن که مبادا ما ببریمش خونه
کمی که ماشین ما جلو افتاد هول کرده بود و گفته بود من میرم خونه بابا امیر صبر کنید و اومد توی ماشین خودمون و با مقاومتهای زیاد غش کرد .
و تا خونه خوابید و به خونه که رسیدیم سرحال بیدار شد و شام خورد و حمام کرد و سی دی دید و خوابید
البته کیمیا و بابا امیر سر تلویزیون با هم جدال دارند ولی دخت رگلم وقتی دید بابا امیر داره برنامه می بینه ازش پرسید ، بابا می بینی ؟
و بابا امیر گفت : بله ده دقیقه دیگه تموم میشه
وکمی صبر کرد و دوباره سوالش را تکرار کرد
و بابا گفت : باشه شما ببین من دیگه نمی بینم
و کیمیا هم طبق هرشب سی دی بیبی انیشتن قسمت اعدا د را دید و خوابش برد
این هم چند تا عکس ....