شیرینکاریهای دخمل
فرهنگ لغت :
گالبمه : قابلمه خچنگ : خرچنگ
موساک : مسواک کبات : کتاب
عبق: عقب کنچال : چنگال
قاقوش: قاشق خچال : یخچال
عباق: عقاب گنجل : جنگل
ن بردار : برندار ن بتونم : نمیتونم
کشوندمش : کشتمش دمسال : دستمال
عاشق کباب، مخصوصا دنبه کبابی
شعر های که خودش هر از چند بار می خونه :
قطار قطار ازاده کوپه کوپه ..... این شعر را می خونه و به جای نقطه چین کلمات مختلفی مثل : لباس، موبایل ، و....
بعداز برگشتن از عروسی چند روزی این شعر را ی خوند :
همگی بگید ماشاله همگی بگید ایشاله
خوش میگذره بله خوش میگذره بله
موش بازی با دست
یه بازی داره که خودش تعریفش کرد و توی فامیل همه این بازی را می کنند : دونفر یا سه نفر احتیاج داره دستها می شوند موش و کیمیا اینها را بازی می دهد بعضی وقتهامامان موشها می شه ، و بعضی اوقات معلم موشها میشه و موشها که دستهای ما باشند گوش به فرمان کیمیا ، و حدود نیم تا یک ساعت به جرات میگم این باز ی را در گوشه ای اروم با هرکسی که اون روز زورش بهش رسیده باشه انجام میده و خیلی دوست داره ؛
وقتی دیدم این بازی را دوست داره براش یه موش کوچولو خریدم ولی قبولش نکرد و می گفت : این تکون نمی خوره و حرف گوش نمیده
قطره ویتامینش را با میل و رغبت می خوره
جیغ میزنه
دندوناش را با اب و نمک می شوره
جدال بر سر درس خوندن با مامانی، و از وقتی که مامانی ( مامان بزرگ خودم ) اون حادثه وحشتناک براش افتاد و موقعی که از ماشین می اومد پایین، سرش گیج رفت و افتاد توی جوی آبو یکبار مرد و دوباره زنده شد ، کیمیا همش مواظبش است و هر جا می خواد بره می دوه دستش را می گیره و میگه مامانی می افته و جانمازش را راش میاره ، و.....
ولی بعضی وقتها هم بر سر درس خوندن و کلمه خوندن به هم به جدال می نشینند و واقعا دیدنی است این جدال بین کیمیا با 2 سال و ده ماه و سن و مامانی با 88 سال سن ، چون مامانی عاشق اموختن است و در سن 75 سالگی حروف انگلیسی را یاد گرفت و اسم خودش و چند تایی از نوه ها را به انگلیسی می نویسه و.....
کیمیا گلم هم مرحله دوم تراشه الماس را در حال سپری کردن است و توی فعلها کمی مشکل داره ولی روی هم رفته من سخت نمی گیریم .
دیشب یه دفعه در حین دیدن بره ناقلا و گرگ بلا متوجه شد که توی دهان یه زبان کوچولوی دیگه هم هست و اولش پرسید مامان این ببعی دو تا زبون داره
گفتم : همه داریمو دهانم را باز کردم تا ببینه وقتی دید ذوق کرده بود و دوید جلوی ایینه و دهانش را باز کرد و سرش را بالا نگه داشتم تا ببینه وقتی دید از خوشحالی پرید توی بغلم و گفت من هم دارم
براش کاربردش را توضیح دادم و نگذاشت صحبت من تموم بشه دوید و برای خالش کاربرد زبون کوچکه را توضیح داد
چند روز پیش می گفت : من کی می رم دانشگاه
گفتم : خیلی مونده اول باید بری مهد و بعد کلاس اول و.....
گفت : وقتی رفتم دانشگاه اونجا میشه جیش کرد
گفتم : بله دستشویی داره
شب جمعه 7 مهر خونه عمه دعوت داشتیم و کیمیا خانوم دوباره قصد جان ماهی ها را داشت و می خواست بهشون دوغ و پفیلا بده
همون شب یکی از مهمونها پرسید کلاس چندومی : گفت : پنجم می رم چهارم
ببخش مامانی نمی دونم چرا نتونستم هیچ عکسی تزینی برات بزارم