کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 24 روز سن داره

دختر یلدا

کیمیا با سواد می شود

1391/4/2 8:14
نویسنده : مامان و بابا
344 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

روز چهارشنبه 24 خرداد سفارش بسته تراشه الماس کیمیا رسید بعد بررسی دقیق توسط خودش آموزش از عصر اون روز شروع شد .مامان  را بلد بود  ولی طبق دستور العمل باز هم براش تکرار کردم   بابا را هم بلد بود  و تشخیص این دوتا را هم بلد بود بنابراین از کلمه دست شروع کردم و با بازی براش کلمه را تکرار کردم چیزی که توجه اش را جلب کرد نقطه های کلمه دست بود  و دست را هم همون شب یادش کگرفت و فردای اون روز پنج شنبه  هر سه کلمه  براش قابل تشخیص بود و خودش هم کارتها را نشان میداد و از بابا سسن و مامان زهره سوال میکرد و میرفت روی مبلها و کارتها را می گرفت و و می گفت  : ماما زهره   بخون      بعد هم می گفت : آفرین   و براشون دست می زد 

 

خدا را شکر خوشش اومده بود بنابراین کلمه چهارم : انگشت را شروع کردم  و دوباره نقطه های این کلمه براش جالب بود و می گفت : ماما مخجان ( مژگان ) نقطه داره .

 شکلکهای جالب آروین

عصر پنج شنبه رفتیم خونه مامان بزرگ من ، کیمیا خیلی خونش را دوست داشت چون دلباز بود و سبک سنتی قبل با حیاط و اتاقهای اطرافش و ایون بزرگ ساخته شده بود وهم اب بازی می کرد و هم با دختر همسایه مامان بزرگم ( منصوره ) بازی میکرد و توی سر و کول هم می زدند و دوتای  با دو تا جارو حیاط  را جارو می زدند و هیچ کدوم حاضر نبود جاروشون را بزارن زمین و....

شب مهسا نوه خاله ام هم اومد و دایی و مهتاب هم اومدن و کیمیا تیمش کامل شد وآماده برای شیطنت ، ما همه توی ایون نشسته بودیم و بچه ها توی اتاق بازی می کردند و کیمیا خاتون رفته بود بالای صندلی و با در دمبک می زد و اون دوتای دیگه پایین می رقصیدند شکلکهای جالب آروینو فقط صدای کیمیا می اومد که داشت براشون شعر هم می خوند وبعد مامان بازی کردند و کیمیا که عاشق گاز کوچیک مامان بزرگم هست  با قابلمه کوچیک و کتری کوچیک و.... شروع به غذا پختن کرده بود و کمی اب ریخته بود توی قابلمه و کمی نمک و فلفل فراون زده بود و بهم می زد من داشتم نگاشون میکردم که کار خطر ناک نکنند

خلاصه غذا پخته شد و کیمیا خانوم صدا زد بفرمایید غذا و اون دوتا هم نشستند و دیدم  با قاشق داره غذا دهان مهسا می زاره  اولین قاشق را که خورد گفت : سوختم  و سرفه کرد ،شکلکهای جالب آروین من فکر نمی کردم واقعا بخوره و فکر کردم بازی می کنند ، خدا راشکر فلفل سیاه بود و زیاد اذیت نشد ، کیمیا متعجب داشت نگاش میکرد رفتم کنارشون به مهسا گفتم چرا خوردی  ؟ گفت : کیما غذا پخت و گفت بخور

کیمیا کمی ترسیده بود شکلکهای جالب آروینولی وقتی دید مسئله ای نیست خودش را جمع کرد و دوباره باهم بازی کردند ...

شکلکهای جالب آروین

روز جمعه هم صبح بردمش پارک وحسابی بازی کرد و با زور  به خونه مامان صدیق رفتیم و اونجا برای اولین بار اسنک را امتحان کرد و حسابی توی اتاقش بازی کرد و عصر هم توی حیاط اب  بازی و اب پاشی کرد و شب هم با عمه صغرا و.. رفتیم پارک اونجا هم برای اولین بار عمع بهش دوغ گوشفیل داد خیلی دوست داشت ، موقع رفتن به خونه رفته بود سر ساک عمه و می گفت : این را ببریم و اصرار که باید ببریمش ، دلیلش را نمی دونستیم تا اینکه عروس عمه ام گفت : خوراکی توی اونجا هست و عمه گفت : گوشفیل هست و کیمیا از توی سبد بسته گوشفیل را کشید بیرون و دیگه با سبد کاری نداشت و عمه بهش تعارف کرد اول یکی برداشت و بعدکه دوباره گفت : بردارعمه جون  .... دوباره با کمی تردید یکی دیگه برداشت و خداحافظی کرد و اومد و توی ماشین خورد و خونه که رسیدیم مسواک زد و خوابید.

 

شکلکهای جالب آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد