دایی از تبعید برگشت
بالاخره بعداز 52 روز انتظار دایی از سربازی برگشت روز شنبه 1 مهر 1391 ساعت 2.30 بعداز ظهر دایی جون اومد و دخملی و بابا حسن و مامان زهره رفتند ترمینال استقبال و چشم ما به جمال دادش گلم روشن شد خیلی فرق کرده بود یه ریش بلند به یادگار اورده بود و یه بابا بزرگ اسمارفها را هم تقریبا شکل خودش بود با اون ریشش برای کیمیا ، اون شب براش تولد کوچکی گرفتیم وف اخه 25 شهر یور تولدش بود و من کیک پختم و کادو تهیه کردیم، جشن کوچکی گرفتیم جای بابا امیر خالی بود البته روز قبلش بابا امیر اصفهان بود ولی شب جمعه دوباره به تهران رفت. اون شب عمه و خانوتاده اش برای دیدن بهزاد اومدند خونمون .
این ایده عکس از دخملم بود که عکس را هم خودش گرفت ..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی