عروسی
این دفعه نوبت فرشته دختر عمه ام بود و مراسم عروسی ایشون بود و چون عروسی توی خونه برگزار میشد طبق معمول عروسی هفت روز و هفت شب بود طی هفته گذشته وسایل منزل چیدمان شده بود و روز دوشنبه 21 شهریور مراسم جهاز برون بود و عصر پنج شنبه هم جشن عروسی بود .ان شاله خوشبخت بشند ....
عکس از روز جهاز برون بوده اون روز صبح کیمیا با من سر کار اومده و تا ساعت ٢.٣٠ سرکا بودیم و حسابی اتیش سوزوند هر جور که فکرش را بکنید بنابراین قضیه ساعت ٣ رسیدیم خونه و خاتون از فرط خستگی تا ساعت ٥.٣٠ خوابید و هرچه صداش زدم بیدار نشد و از طرفی قرار بود بریم مراسم جهاز برون دختر عمه ام که با این تفاسیر دیر رسیدیم و تقریبا همه رفته بودند و کیمیا هم هنوز کسل بود ولی با این حال یه چند تایی عکس گرفتیم ....
این هم گلخونه خونه عروس خانوم
این عکس شب حنا بندون ، اون شب هم قرار بود بابا امیر بره تهران و چون وسیله زیاد همراهش بود با ماشین رفت عصر تا ساعت 10 اومد خونه عمه ام و بعد رفت وسایلش را جمع کرد و موقع رفتن به تهران ساعت 1 نیمه شب بعد از مراسم برای خداحافظی دوباره اومد کیمیا هنوز بیدار بود و بازی می کرد اون شب امیر رفت و ما موندیم خونه عمه ام ....
حنای سب حنابندون
از بس گرسنه بود تقاضای نون پنیر کرد و نشست خورد .....نوش جونت عمرم
عمه ما هنوز ماهیهای عیدشون را داشت و کیمیا خانوم اون شب با قاشق ماهیگیری می کردند و اکلی اشغال توی اب این ماهی ها ریخت ولی ماهیها باهوش بودند و نخوردند و نمردند
به امید خوشبختی همه دختر و پسرها