کیمیا ژیمناستیک میره
روز 4 مهر برای اولین بار اسمش را نوشتم کلاس ژیمناستیک ، اولش سخت رفت توی کلاس ولی وقتی رفتار محبت امیز خانوم مربی را دید خوشش اومد و ایستاد کنا بچه های دیگه ، ولی به من اجازه نداد از کلاس بیرون باشم
در ابتدای تمرینها دستهاش توی جیبش بود و فقط راه می رفت
کم کم دستهاش را در اورد و دوید و اومد گفت : مامان جورابهام را در بیار نی نی ها جوراب ندارند
و بعداز نیم ساعت خانوم مربی از من خواست بیرون باشم
و من براش توضیح دادم که نمیشه توی کلاس باشم و قبول کرد
و از لای در نگاش میکردم که چگون می خواد خودش را هماهنگ کنه
کوچکترین عضو بود و بقیه از 3.5 سال بالاتر بودند
بعد از ده دقیقه اومد نگام کرد و اب خورد و رفت و ساعت ده دقیقه مونده به 5 اومد بیرون این هم به دلیل اینکه دو تا از بچه با هم شوخی کرده بودند و از روی شوخی یکشون زده بود توی گوش یکی دیگه و کیمیا پرید بیرون .و گفت : مامان نی نی ها همدیگه را میزنند
گفتم : شوخی کردند
گفت : نه
گفتم : مگه نی نی گریه کرد
گفت : نه
گفتم : پس شوخی بوده
قبول کرد
خیلی از کلاس خوشش اومده بود و می گفت فردا بیایم مربشون امیدوار بود که حرکات را انجام میده
اخه قبلا بابا امیر حرکات یوگا مثل ( صدف ، درخت ، خرچنگ ، ماهی ) را یادش داده بود و کیمیا هم به من یاد میداد و خوشش میومد
فردای اون روز از سرکار اومدم ، گفت : مامان غذا بخور تا بریم
گفتم : کجا
گفت : ژیمنناسکیت
خندیم و بوسیدمش گفتم : فردا نوبت شماست
فردای اون روز دوباره سر از پا نمی شناخت و عجله داشت بره و گفت : برام اب بیار لیان ( لیوان ) بیار
خوارکی بیار
راه افتادیم رفتیم و وارد کلاس شد و لباسش را عوض کرد یه پسر کوچولو 4 ساله هم اومده بود بنام امیر علی ف کیمیا وقتی دید امیر علی کش به موهاش نبسته سریع کشش را در اورد گفت : ببین مامن نی نی کش نبسته
همه خندیدند
گفتم : اون پسره و موهاش بلند نیست ولی این دفعه زیر بار نرفت
و به من گفت : شما بیرون روی صندلی باش
گفتم : باشه
و بعداز نیم ساعت اومد بیرون اب خورد و دوتا پسته خورد و دوید رفتو دوباره بعداز نیم ساعت اومد و کلاسش تموم شده بود
موقع برگشت ، گفت : مامان خسته شدم شیر موز بخر و براش خریدم و خورد
خدار ا شکر که کلاسش را دوست داره