بازیها
این کادوی روز معلم بود واقعا خاله شهرزاد لیاقتش خیییییییییییییییییلی بیشتر از اینهاست این کادوی ناقابل از طرف خانومی بود
اینجا می خواستیم بریم بیرون که دیدم خودش داره لباس می پوشه و انتخاب میکنه و من هم کاری باهاش نداشتم و تو سالن منتظر بودم که یه دفعه دیدم با این قیافه اومد و گفت من اماده ام بریم
لبهاش را به قدری رژ زده بود که پاک نمیشد
دعواش نکردم و لی بهش گفتم کارت مناسب تو نبوده ..
چند روزی هوس مسافرت زده بود به کلش و اینکه بیرون چادر بزنیم و بریم پیک نیک . من هم تصمیم گرفتم تو اتاق براش چادر بزنم و با هم پیک نیک بازی کنیم و4 شب را هم تو چادر خوابید و چراغ قوه روشن میکرد
خیلی شیطون شده بود و زبون هم که ماشااله......
یه روز با فاطمه کاشی بعداز مدرسه اومدن شرکت ، صحبت خوش اخلاق و بداخلاقی که شد فاطمه گفت دایی من خیلی خوش اخلاق و جاش تو بهشته من هم گفتم که ادمهای خوب و خوش اخلاق جاشون تو بهشت و ادمهای بد و بداخلاق جاشون تو جهنم .
کیمیا گفت : بیچاره دایی من باید نصف بشه چون بعضی وقتها خوش اخلاق و بعضی وقتها بد اخلاق